A.M.Z.H
A.M.Z.H
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

?داستان خواجه نظام الملک و سلطان ملک شاه






?در تواریخ مذکور است که: سلطان ملک شاه(3) را گفتند که: خواجه نظام الملک(4) هر سال از خزانه صد هزار دینار به علما و صلحا و فقرا و زاویه داران و گوشه نشینان می دهد، و شما را از آن هیچ نفع نیست، و بدان مبلغ لشکر جرار در هم می توان بست.


?سلطان این سخن را به خواجه باز گفت، فرمود که: بدان زر لشکر زور را ترتیب می توان کرد که ایشان دشمنان را به شمشیری - که طول آن یک ذراع است و تیری که رفتن او سیصد گز باشد - از تو دفع کنند، من از برای تو به همان زر، لشکری ترتیب می کنم که از اول شب تا صباح بر درگاه حضرت اله به قدم صدق ایستاده اند، و از برای تو زبان به دعا و دست به حاجت گشاده و شمشیر همت به ابر می رسانند، و تیر آه از هفت سپر آسمان می گذرانند، و لشکر تو و ما همه در پناه ایشانیم. فرد:

دگر مگوی که درویش در پناه کسیست که پادشاه جهان در پناه درویش است

ملک شاه بگریست و گفت: شاباش،(1) شاباش برای من بیشتر از این لشکر ترتیب فرمای.

?یازدهم قدر روز عمل بداند، و از آن فایده گیرد و در کارسازی و دوست نوازی کوشد و آزار و ایذا به کسی نرساند، و گرنه وقتی که آن عمل از دست رود جز حسرت و ندامت در دست نماند. بیت:

چون توانستی ندانستی چه سود چون بدانستی توانستی نبود



?اخلاق محسنی.كمال الدین حسین بن علی واعظ كاشفی سبزواری بیهقی





خواجه نظام الملکسلطان ملک شاهشاهپی ام
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید