اولینِ روزِ دومینِ ماهِ سومینِ فصلِ امسال! کاش سالِ چهارصد و چهار بودیم
تا بازی با اعدادم کامل میشد.
ماه امشب نیمهکامل شده.
میدرخشد و من هم جسمم
دیگر یاری نمیکند.
بنده قویا اقرار میکنم که ناتوانم.
منتها ناتوانی بهانه نیست!
بلکه ریشهاش از تلاشهایِ مستمرِ
بدونِ نتیجه میآید و بله.
اصلا من خستهام؛
آنقدر خسته شدهام که حالا اگر بالایِ سرم هم بیآیی و دستانت را دراز کنی
-احتمالا- سرم را نتوانم بالا بگیرم.
کاش از من کلونی ساخته میشد
تا رنجها تقسیم میشد؛
اما خب چه میشود کرد؟ بگذریم.
راستی بیان کردم که درخششِ ماه
امشب مرا بوسید؟
البته این نوشته مال دیشبه :)