تو مثل قهوه سر صبح بودی .
طمع شکلات تلخی رو داشتی که مزش رو دوست داشتم ولی تلخ بود .
ساعت ها لبام ، گلوم مزه تلخی داشت ، یه روزایی پشیمون میشدم از خوردن اون شکلات ، حتی از خوردن قهوه ..
قهوه سر حالم میکرد ، بهم انرژی میداد ، خواب رو از سرم میپروند ولی تلخ بود ، گلوم رو اذیت میکرد ، معدم رو میریخت بهم ، گاهی از درد معده که مقصر قهوه بود چشمام اشکی میشد .
دلیل برای اینکه قهوه رو نخورم زیاد بود ، خیلی زیاد ، ولی .. دوسش داشتم .
مثل تو ، صدات ، خندهات و بغلت برام مزه خوبی داشت .
ولی ، رفتارت ، اخلاقت ، بی اهمیت بودنت ، نادیده گرفتن من خیلی تلخ بود ، تلخ تر از قهوه و شکلات سر صبح .
تو قهوه سر صبح تمام لحظات زندگی من بودی .