بچه تر که بودم همیشه فکر میکردم دنیای من خونه است بعد توی پیش یه کم که بزرگ تر شدم فهمیدم باید برم مهد بعدش مدرسه و... این سیر هی داشت تکرار میشد و جامعه دور منم داشت بزرگ تر میشد پس منم باید خودمو همگام با سنم رشد میدادم و بزرگ میشدم اما یادم میاد کلاس اول رو به سختی تموم کردم چون توی الفبا ضعیف بودم حتی وقتی نمره ام بالای ده میشد انگار به من یه عالمه خوراکی خوشمزه میدادن و میگفتن همه اش مال تو ... خلاصه که میخوام اینو بگم من برای اینکه بزرگ بشم دیده بشم باید به طور مستمر تلاش میکردم تا حس کنم همه خوراکی های خوشمزه دنیا مال منه
حالا میخواییم بحث تلاش صادقانه رو توی مارکتنیگ با هم بررسی کنیم .
شما باید تلاش کنید قصه های واقعی به ادم ها بگید قصه هایی که خودتون تجربه کردید البته این رو هم بگم خیلی خوب میشه درباره اون قصه علم و دانش داشته باشید . اینطوری میتونید احساسات مخاطب رو برانگیخته کنید و اون با علم به این که شما برای جلب اعتماد این مخاطب صادقانه تلاش کردید ، بهتون اعتماد میکنه ...
اگر بخوام از این موضوع یه جمع بندی کلی داشته باشم ، شما برای دیده شدن و داشتن خوراکی های خوشمزه باید صادقانه تلاش کنید و اعتماد افراد رو جلب کنید...
راستی مطالب در حال به روز رسانی هستن و من هم کنار شما دارم یاد میگیرم .
