تو یکی از نوشته هام (که نمیدونم کجاست)گفتم نوشتن دوست منه پس مینویسم...اما خب علی رغم علاقه ی قلبیم زیاد نپرداختم بهش... بگذریم
امروزبعداز یه روز تو رختخواب بودن بخاطر ویروس جدید و فکر وفکرو فکر....به نظرم رسید بنویسم
حالا دارم با دمنوش بابونه می نویسم:)
هفته ای که گذشت تو هر زمینه چالش برانگیز بود و هر روزش نکاتی داشت
هفته ای که گذشت یادگرفتم ترسمو از بیان حقم بزارم کنار اگه طرف مقابلم وقتی چیزی که کاملا حق منه رو میشنوه سعی میکنه طوری رفتار کنه که منو بترسونه منم مظلوم نشم و قرنیه هام از ترس گنده نشن نهههه....
راجع به کارم و راجع به کسب وکاری که با همسرم داریم راه اندازی میکنیم فکرایی مدام میرن و میان تو سرم اما چند نکته بین این فکرا تو ذهنم مهم اومد:
نکات هفته تمام شد اما هنوزنمیدونم با فکرای سرکشی که تصویر نه چندان دلپذیر از گذشته و اینده ان چطور کنار بیام!شاید لازم باشه برای تاب آوری از نرگس پاییزی استفاده کنم!
شاید چای بابونه واین نوشتن ها کمی کمک بکنه.
امیدوارم نوشتن دوبارم با فاصله کمتر از این نوشته باشه