مردم کشورم شب ها با شکم گرسنه میخواباند، بعد شما به فکر کمک کردن به کشور های همسایه هستید؟ کدام پدری هست که غذا برای خانوادهاش نداشته باشد ولی دنبال سیر کردن شکم کشور های همسایه باشد؟ یا دنبال کلفت کردن بازویش؟
در چشمان این مردم، خشم جان میگیرد. در روح این مردم خوشه های خشم پُر میشود و میروید. و سنگین میشود؛ سنگین میشود تا به بار بنشیند. و لحظهی به بار نشستنش شما را در سراشیبی سقوط قرار میدهد.
شما مردم را از کار هایی منع میکنید که خودتان به وضوح آن ها را انجام میدهد. به مردم میگویید از گناهانی که بعد از مرگ آتش جهنم آزارشان میدهد دوری کنند، در صورتی که خودتان تا خرتناق در کثافت و گناه فرو رفتهاید. بهشت را به چه نرخی خریدهاید؟ یا اینطوری بگویم، جهنم را به چه نرخی فروختهاید؟
حکومت را با نام جمهوری بنا کردید، دریغ از اینکه اندکی به مفهوم جمهوری نزدیک باشد. از دید شما صدای مردم باید خفه شود. ولی اینطور نیست! درسته که صدای مردم الان خفه میشود. اما چند سال بعدْ این صدای خفه شده بلندتر و محکمتر از قبل گوشتان را کر میکند.
زمانم به پایان رسید. منم دیگر باید مثل بقیه خاموش شوم. البته در این برنامه! وگرنه تا عمر دارم در علیه ظلم ساکت نمیمانم.