ویرگول
ورودثبت نام
کامیار حبیبی پور
کامیار حبیبی پور
کامیار حبیبی پور
کامیار حبیبی پور
خواندن ۶ دقیقه·۸ ماه پیش

بهترین و بدترین شیوه هایی که در عشق ترک می شویم

گورستان ویلسدن لندن شمالی
گورستان ویلسدن لندن شمالی


ترک شدن توسط کسی که زمانی عاشق ما بوده است - و کسی که همچنان او را تحسین می کنیم – باید به عنوان یکی از طاقت فرساترین پیامدهای احساسی محسوب شود. این رویداد- که اگر بتوانیم آن را خیلی رو راست مطرح کنیم- به طور کامل ترسناک است و هر کس که این اتفاق برای او روی دهد، مستحق هم دردی بلافاصله و نامحدود ما است. اگرچه، این حقیقت هرگز نباید یک نکته ظریف مهم را مخدوش سازد. این که یک چیز خیلی بد وجود دارد. اما درحقیقت چیز خیلی خیلی بد نیز وجود دارد.

بیایید ابتدا تنها به رویداد خیلی بد نظر بیفکنیم. در این نسخه، شخصی که زمانی عاشق ما بوده است به نزد ما می آید بدون غل و غش و بی معطلی به ما جملاتی مانند آنچه در ادامه می آید می گوید:" من برای تو احترام قائل هستم و تو را خیلی تحسین می کنم. من برای میلیون ها چیز قدردان تو هستم. فقط این نکته است که چیزی در من تغییر کرده است. من نیاز دارم که فصل بعدی زندگی ام را در جای دیگری شروع کنم. من می توانم بیشتر توضیح دهم و این کار را سر وقت انجام خواهم داد اما الآن می توانم بگویم می دانم که چقدر این موضوع ویران کننده است و تو تماماً حق داری که فکر کنی توسط من به تو خیانت شده است. لطفاً اصلاً فکر نکن این تحول جدید آن چیزی که پیش از این بین ما بوده است را نقض می کند. من به سادگی نیاز دارم از این به بعد اوضاع طور دیگری پیش برود.

بیایید رو راست باشیم این خیلی بد است. ولی همچنان بدون شک می توان با آن به بقا ادامه داد و غیر کشنده است. برای شما هفته ها یا شاید ماه ها طول بکشد تا با آن کنار بیایید. اما سال ها طول نخواهد کشید و شما خودتان را به طور کامل بازیابی خواهید کرد.

حالا بیایید به فاجعه، نظری بیفکنیم. این موضوع در سکوت کامل با پارتنرمان شروع می شود در حالی که بعضی از کارهایی که در ادامه می آید را انجام می دهد: دیگر سر وقت جواب پیام های ما را نمی دهد، از مسئولیت های خود در خانه کنار می کشد، با سایرین لاس می زند، از رابطه جنسی کناره گیری می کند، بد قلق و تند خو می شود، در فضای دیگری است و بهانه گیر می شود و با دوستانش که ما را دوست ندارند یا نمی شناسند تا دیر وقت بیرون می ماند. اما وقتی که گله می کنیم موقعیت ها عوض می شود و ما محکوم می شویم. ما را متهم می کنند که خیلی حساس یا کنترل کننده یا سخت گیر هستیم از ما ایراد می گیرند که آن ها را احاطه کرده ایم یا چرا دیگر به لذت بردن و شاد بودن علاقه ای نداریم... منتظر ما می مانند که ناامید شویم و تعادل هیجانی ما بر هم بخورد- و سپس کنار می ایستند و با شیوه ای بی گناهانه می پرسند : "چرا ما نمی توانیم بیشتر آرامش داشته باشیم و کمتر سخت بگیریم؟" "چرا نمی توانیم در روابطمان مقدار بیشتری به هم فضا دهیم؟"

سرآخر مجبور می شویم این شخص را کنار بکشیم و به او بگوییم : "من دیگر نمی توانم این وضع را تحمل کنم. من فکر می کنم باید برم. من اینجا آرامش ندارم: و اگر بد شانس باشیم آن ها ناگهان شروع به گریه خواهند کرد و خواهند گفت نه، چقدر وحشتناک است، چقدر تو به من بی اعتمادی" و باید شاهد گریه کردن آن ها برای رابطه ای باشیم که دیگر آن را نمی خواهند و احساس می کنند ما انسان بدی هستیم برای پایان دادن به این شوربختی که آن ها هر چه می توانستند برای بهبود آن انجام داده اند. تا مدتی ناراحتی ما از آن ها واقعیت حزن انگیز قلبمان (این که هم چنان آن ها را تحسین می کنیم، این که همچنان خیلی دوست داریم با آن ها باشیم) را از ذهنمان می پوشاند. و همچنان احساسِ گناه تمام کردن رابطه تماماً بر شانه ما است. در خاتمه ما اینگونه احساس می کنیم که ما بدجنس و معرکه گیرِ کم صبری بوده ایم که از رابطه ای که در آن زجر کشیده ایم عقب نشینی می کنیم.

سرانجام، پارتنر ما در تاریکی محو خواهد شد (گریان اما همانطور که ما موفق نمی شویم به آن توجه کنیم بدون هر گونه اعتراضی) و ما مضطرب و کاملاً گرفتار باقی خواهیم ماند: چه کار اشتباهی انجام دادم؟ آیا می توانستیم بیشتر تلاش کنیم؟ آیا ما کم تحمل بودیم؟ و به تصور کردن ادامه می دهیم – چرا که آن ها کاری نکردند که ما را به عکس آن تشویق کنند- که آن ها همچنان ما را دوست دارند (طوری که ما آن ها را گرامی می داشتیم) تنها این بود که رابطه به طور مرموزی غیر ممکن شد شاید به دلیل اینکه چیزی بسیار غلط در ما (ممکن است تشخیص سرخود بدهیم که اضطرابِ صمیمت داریم یا سبک دلبستگی اضطرابی) وجود دارد. به آن ها التماس خواهیم کرد که برگردند و اگر خیلی بد شانس باشیم آن ها قبول خواهند کرد تا تنها جدایی ریاکارانه خود را برای بار دوم، سوم یا چهارم تمرین کنند. چنان به خوب به نظر رسیدن متعهد هستند که به هیولایی بدل شده اند و این ما را به مرز جنون می رساند.

التیام اگر اصلاً تحقق پذیر باشد، به این بستگی دارد که ما بتوانیم ریشه ی دروغ ها را در خواستگاه پنهان شده آن ها ردیابی کنیم. بازیابی بستگی به این دارد که نهایتاً قادر باشیم که در مورد یک واقعیتِ به نظر ساده فکر کنیم: هر چقدر هم که مسائل نیرنگ آمیز به نظر بیایند، هر چقدر که مشکلات آنجا وجود دارد، هیچ رابطه ای هرگز سقوط نمی کند مگر این که و تا زمانی که یک شخص به طور مخفیانه بخواهد. اگر این شخص ما نیستیم باید حتما شخص دیگر باشد. اگر من نیستم آن ها هستند. می توانیم به خودمان اجازه دهیم که در آخر فکر کنیم که: این رابطه که من با احترام تمام شده اعلامش می دارم تنها به این علت به پایان رسید که من پارتنری داشتم که در خلوت خود می خواست از رابطه خارج شود- اما بزرگواری یا ساز و برگ ذهنی مورد نیاز جهت تایید این موضوع را نداشت.

تراژدی این است که ما می توانیم دو یا سه سال تا جدایی در این نقطه فاصله داشته باشیم. زمان اتلاف شده تکان دهنده است. آسیب های وارد شده به اعصاب ما و درک ما از حقیقت، بسیار است و تاثیر آن بر روی تلاش های بعدی ما برای عاشق شدن نیز به همان اندازه عمیق است.

بنابراین این پیامی به تمامی پارتنرهای فعلی است. هیچ گاه رابطه را ترک نکنید بدون اینکه به طور کامل تایید کنید که این کاری است که دارید انجام می دهید و بهای کامل تصمیم خود را بپردازید. اگر نیاز دارید از عشق ورزیدن دست بکشید، به نام مهربانی و مروت، برای پارتنر خود این احترام را قائل شوید که به آن ها صراحتاً بگویید چه چیزی در قلب شما تغییر کرده است. از این که خوب به نظر برسید دست بردارید و سر انجام به تنها صورت حقیقی خوب باشید.


آنچه در بالا آمد برگردانِ نوشتاری از کانال یوتیوب The School of Life بود.

آسیب
۲
۰
کامیار حبیبی پور
کامیار حبیبی پور
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید