ویرگول
ورودثبت نام
کامیار حبیبی پور
کامیار حبیبی پور
خواندن ۱۱ دقیقه·۳ سال پیش

دونالد وینیکات

چگونه می توانید دنیای بهتری بسازید؟ بسیاری نقاط شناخته شده و ضروری وجود دارد که ممکن است از آن جا شروع کنید: مالاریا، انتشار گازهای گلخانه ای، فرار مالیاتی، قاچاق مواد مخدر، فرسایش خاک، آلودگی آب ها و ...

دونالد وینیکات استحقاق جایگاه خود در تاریخ را به خاطر سادگی شگرف رویکردش دارد. او پیشنهاد کرد که شادی و رضایت آینده نوع بشر نهایتاً نه آنچنان به مسایل سیاسی بیرونی بلکه به چیزی بسیار نزدیکتر به خانه بستگی دارد: شیوه ای که والدین کودکان خود را پرورش می دهند. تمامی بیماری بشریت از نظر او در اصل نتیجه شکست تهمیدات والدین است. فاشیسم، بزهکاری، خشم، تنفر از زنان، اعتیاد به الکل، این ها تنها علایم کودکی بد است که به صورت دسته جمعی باید هزینه آن را پرداخت کنیم. جاده ای به سوی جامعه ای بهتر از محل نگهداری نوزاد در خانه شروع می شود.

دونالد وینیکات (1971-1896) متخصص اطفال انگلیسی بود که در اوایل کار خود علاقه مند به رشته ی در آن زمان جدید روانکاوی شد. او توسط جیمز استراچی که آثار فروید را به انگلیسی ترجمه کرده بود مورد تحلیل قرار گرفت و نخستین روانکاو کودک آموزش دیده پزشکی شد. او به عنوان متخصص در طب کودکان در بیمارستان کودکان پدینگتون گرین در لندن کار می کرد و همچنین نقش اساسی در آموزش عمومی پیرامون فرزند پروری از طریق حدود 600 گفتگو در بی بی سی، سخنرانی های خستگی ناپذیر پیرامون کشور و نوشتن 15 کتاب که درمیان آن ها کتاب پرفروش "خانه جایی است که ما از آن آغاز می کنیم" ایفا کرد.

باید خیلی عجیب به نظر رسیده باشد که در سال 1954 در ساعت اوج برنامه ها، رادیو را روی بی بی سی تنظیم کرده باشید و شخصی را با صدای آرام و باهوش بشنوید که به طور شفاف و مستقیم در حال بحث کردن علیه این ایده است که کودکان گریه می کنند تا "توجه جلب کنند" یا اینکه فرستادن کودکان هفت ساله به مدرسه شبانه روزی می تواند ایده خوبی برای با اراده کردن آن ها باشد.

همچنین این هم تا حدی عجیب بود که وینیکات حتی انگلیسی بود، با در نظر گرفتن این که کشور او آن زمان مانند هم اکنون برای عدم شفقت و مقاومتش نسبت به درون اندیشی (و به جای آن تعهدش به کنایه، بی طرفی و طعنه) معروف بود. همانطور که وینیکات اشاره کرده بود: "انگلیسی ها نمی خواهند ناراحت شوند، یا به یاد بیاورند که تراژدی های شخصی در همه جا وجود دارد و اینکه با خودشان شاد نیستند. به طور خلاصه انگلیسی ها امتناع می کنند از این که گلف بازی کردن خود را به تعویق بیاندازند."

اما همچنان در بررسی نزدیکتر، روانکاوی برند وینیکات به ویژه انگلیسی بود. او به طوری عملگرایانه، با نثر ساده، با بیان عمیق ترین ایده ها به سادگی و زبان بی پیرایه می نوشت. هیچگونه غیرقابل فهم بودن از نوع آلمانی یا تجرید و انتزاع در اینجا وجود نداشت. در مورد آنچه به عنوان هدف روانکاوی کودکان می دید فروتنی که مشخصه انگلیسی بود وجود داشت. او می خواست به مردم کمک کند تا در فرمولبندی معروف خودش والدینی "به اندازه کافی خوب" باشند، نه درخشان یا بی نقص (چیزی که سایر ملل ممکن بود آرزوی آن را داشته باشند) فقط قابل قبول باشند. و این به این خاطر بود که او تا حد زیادی خوی آرام و بدون هیجان، معتدل و واقع گرا داشت که مباهات ویژه ذهن انگلیسی است.

او در یکی از مقاله های اولیه اش، پروژه خود را چنین اعلام کرد: "من تقسیم دنیای مردم را به دو گروه مفید یافته ام". آن هایی که به عنوان کودک هرگز ناامید نشده اند و تا حدی کاندیداهایی برای لذت از زندگی و زیستن هستند. و همچنین آن هایی که از تجارب آسیب زا از نوعی که ناشی از ناامیدی محیطی است رنج برده اند و باید تمام زندگیشان خاطرات وضعیتی که در لحظه های فاجعه قرار داشته اند را به دوش بکشند. این ها کاندیداهایی برای زندگی هایی از طوفان و استرس و شاید بیماری باشند.

این گروه دوم بود که او می خواست نجات دهد و نسل بعد را از آن مصون کند. پس از نگاه وینیکات چه کارهایی باید صورت گیرد تا والدین به "اندازه کافی خوب" تشویق شوند؟ وینیکات تعدادی پیشنهاد ارائه می کند:

به یاد بیاورید که کودک شما بسیار آسیب پذیر است

وینیکات با تاکید بر اینکه یک کودک از لحاظ روانی چقدر شکننده است شروع می کند. کودک خودش را نمی فهمد، نمی داند کجا هست و تلاش می کند تا زنده بماند، هیچ راهی ندارد که سر در بیاورد چه وقت غذای بعدی خواهد آمد، نمی تواند با خود یا دیگران ارتباط برقرار کند. او توده ای تمایز نیافته و نامجزا از سوائق در حال رقابت است. او یک شخص نیست. بنابراین ماه های اولیه کشمکش عظیمی است. کارهای وینیکات هرگز این دید را از نظر دور نداشت و او در نتیجه به دفعات بر این تاکید کرد که این اطرافیان کودک هستند که باید سازگار شوند، سازگار شوند تا هر کاری جهت تفسیر نیازهای کودک انجام دهند و نه اینکه تقاضاهایی از کودک داشته باشند که او قادر به انجام آن نیست.

کودکی که با این دنیا زودتر از موعد سازگار شود یا تقاضاهای نامناسبی از او به عمل آمده باشد، کاندیدای اصلی برای مشکلات روانی خواهد بود، همان گونه که سلامتی نتیجه محیطی خواهد بود که مناسب به کودک پاسخ می دهد که می تواند عناصر واقعیت را تا زمانی که مخلوق کوچک آماده ی آن باشد از او دور نگه دارد.

در بدترین حالت، مادر افسرده ممکن است نابهنگام کودک را به شاد بودن و با هم بودن مجبور کند چرا که خود او اینگونه نبوده است. کودک والدین بسیار خشمگین و ناپایدار ممکن است از بیان احساسات تیره تر خودش هراسان باشد. کودک والدین فضول ممکن است از توسعه ظرفیت تنها بودن باز بماند.

اجازه دهید کودک خشمگین باشد

وینیکات می دانست چه خشونتی، چه نفرتی می تواند در کودک سالم وجود داشته باشد. با ارجاع به آن چه که وقتی که والدین فراموش می کنند به کودک غذا دهند اتفاق می افتد پیش بینی می کند: "اگر در رسیدگی به او کوتاهی کنید باید اینطور به نظر او برسد که حیوانات وحشی او را خواهند بلعید."

اما اگرچه کودک ممکن است هر از گاهی بخواهد بکُشد و تخریب کند، این برای والدین ضروری است که اجازه دهند خشم خودش را ابراز کند و به هیچ روی تهدید شده یا اخلاق گرایانه در مورد رفتار "بد" او عمل نکنند: اگر کودکی در وضعیت خشم گریه کرد و احساس کرد گویی که او همه چیز و همه کس را نابود کرده است و همزمان آدم های اطراف او آرام و آسیب نخورده باقی بمانند این تجربه به طور عمده ای توانایی او را تقویت خواهد کرد برای دیدن اینکه آن چیزی که او آن را درست می داند لزوماً حقیقی نیست که فانتزی و واقعیت، هر دو مهم، با این وجود با یکدیگر تفاوت دارند.

وینیکات احساسات خشونت آمیز بر علیه والدین را جنبه های طبیعی فرآیند بالیدگی تفسیر می کند: " برای اینکه یک کودک طوری بزرگ شود که بتواند عمیق ترین قسمت های طبیعت خود را کشف کند بدون اینکه خطر قطع کامل روابط وجود داشته باشد باید کسی به مبارزه طلبیده یا حتی بعضا مورد نفرت واقع شود."

به این خاطر است که او بزرگسالی دشوار از آن نوعی که بر سر والدین خود فریاد می زنند و کار عجیب غریب دزدی از کیف والدین را امتحان می کنند را درک می کند و بحث آن را پیش می کشد. این ها مدرک اثبات کودکانی است که به طور مناسبی مورد عشق واقع شده اند و می توانند جرات به مبارزه طلبیدن و آزمودن دنیای بزرگسالان را داشته باشند: " یک کودک نرمال اگر به مادر و پدرش اطمینان داشته باشد از تمامی توقف ها عبور می کند. در طول زمان قدرت خود را برای در هم گسیختن، تخریب کردن، ترساندن، فرسودن، هدر دادن، به حیله متوسل شدن و درک کردن امتحان می کند. هر آن چیزی که مردم را به دادگاه می کشد (یا برای آن موضوع آن ها را به تیمارستان ببرند) معادل نرمال آن در کودکی وجود دارد... اگر والدین بتوانند هر آن چه که کودک می تواند برای برهم زدن دنیای آن ها انجام دهد را تحمل کنند کارها سر و سامان می گیرد. (وینیکات تقریباً همواره عمیقاً در این لحن خود مشوق است.)

مطمئن شوید که کودک شما بیش از حد مطیع نیست

والدین وقتی کودکان و نوزادان از قوانین آن ها تبعیت می کنند خوشحال می شوند. اینگونه کودکان را خوب خطاب می کنند. وینیکات خیلی از کودکان "خوب" می ترسید. این نوع کودک نگاه آشفته تری از کودکی دارد. اهمیت سال های اولیه قادر بودن به بیان آزادانه ی بسیاری از احساسات "بد" بدون عواقب و بدون ترس از تلافی است.

اما ممکن است والدینی وجود داشته باشند که نمی توانند خیلی رفتار بد را تحمل کنند و مطیع بودن را خیلی زود و بسیار سخت گیرانه طلب کنند. این برخورد در فرمولاسیون وینیکات منجر به ظهور یک "خود قلابی" – یک شخصیتی که از نظر ظاهری مطیع است، از نظر ظاهری خوب است اما غرایز حیاتی خود را سرکوب کرده است، کسی که قادر به متعادل کردن جنبه های اجتماعی با جنبه های مخرب خود نبوده است و قادر به واقعاً بخشنده بودن یا عشق ورزیدن نبوده است چرا که به طور کامل اجازه کاوش خودخواهی و نفرت را نداشته است. تنها از طریق پرورش کامل و با دقت است که یک کودک قادر به ساختن "خود واقعی" خواهد شد.

در طرح وینیکات، بزرگسالانی که نمی توانند خلاق باشند، آن هایی که تا حدی دلمرده و بی حس هستند، تقریباً همیشه کودکان والدینی هستند که قادر به تحمل سرپیچی نبوده اند، والدینی که فرزندان خود را پیش از موعد "خوب" ساخته اند، در نتیجه ظرفیت آن ها را برای کاملاً خوب بودن، کاملاً بخشنده و مهربان (برای شخصیت مطیع در حقیقت نسخه قلابی یک خود مسئول و بخشنده است) بودن از بین برده اند.

کودک خود را به حال خود بگذارید

هر نقصان محیط، کودک را مجبور به تطابق پیش از موعد می کند. برای مثال، اگر والدین خیلی پر آشوب هستند، کودک به سرعت تلاش می کند شرایط را بیش از حد مورد تفکر قرار دهد. عقل و هوش او بیش از حد تحریک می شود (ممکن است بعداً در زندگی تلاش کند یک فرد خردمند یا تحصیل کرده شود.).

والدی که افسرده است ممکن است ناخواسته کودک خود را مجبور کند بیش از حد شاد باشد - به او زمان پردازش احساسات پریشان خود را ندهند. وینیکات خطر را در کودکی که به تعبیر کلام او مواظب حس و حال مادر خود باشد، می دید.

وینیکات نفرت خاصی از "انسان هایی که همیشه بچه ها را روی زانوهای خود بالا و پایین می اندازند و سعی در به خنده انداختن کودک دارند داشت". این صرفاً شیوه ی آن ها برای از خود راندن غمشان از طریق درخواست خندیدن از کودکی است که ممکن است فکرهای خیلی متفاوتی در ذهن خود داشته باشد.

نقش اولیه سلامت والدین برای وینیکات به سادگی توانایی نادیده گرفتن خود برای مدتی به خاطر همدلی با راه ها و نیازهای یک شخص کوچک، رمزآلود، زیبا و شکننده است که دیگرباشی منحصر به فرد او باید مورد توجه و احترام کامل قرار گیرد.

متوجه سنگینی کاری را که بر عهده گرفتید باشید

وینیکات شاهد این بود که بسیاری از والدین به واسطه وظایفشان فرسوده می شوند. وینیکات سعی می کرد آن ها را با یادآوری کار بی نهایت مهمی که می کنند دلگرمی دهد. آن ها به شیوه ی خودشان اهمیتی به اندازه یک نخست وزیر و کابینه او برای یک ملت دارند: "شالوده ی سلامتی نسل بشر توسط شما در هفته ها و ماه های اولیه حیات کودک گذاشته می شود. وقتی که به صورت موقتی میل خود به امور جهان را از دست می دهید و احساس غریبی دارید، این فکر باید به شما کمک کند. این شگفت آور نیست. شما مشغول پایه گذاری سلامت روانی نسل بعد هستید." وینیکات فرزندپروری را : "تنها مبنای واقعی برای یک جامعه سالم و تنها کارخانه برای تمایلات دموکراتیک در سیستم اجتماعی یک کشور خطاب می کرد".

البته که خطاهایی وجود خواهد داشت. کارها در کودکی خوب پیش نمی روند. و این همان چیزی است که روان کاوی برای آن درست شده است. در نظر وینیکات، روانکاو در سال های بعدی به عنوان جایگزین والدین عمل خواهد کرد، واسطه ای با شخصیتی "به اندازه کافی خوب" که "در موقعیت مادر یک کودک قرار گیرد". روانکاو های خوب ویژگی های مشترکی با آن سال های اولیه دارند. در اینجا نیز روانکاو باید بدون اینکه مراجع را برای بهتر شدن پیش از موعد تحت فشار قرار دهد گوش فرا دهد. او نباید درمان را تحمیل کند، او باید محیط امنی فراهم کند که در آن پاره های کودکی که کامل نشده اند یا در مسیر درست پیش نرفته اند بتوانند بازسازی و تکرار شوند. روانکاوی فرصتی برای پر کردن قدم های جا افتاده است.

در توصیف خود از آنچه که والدین باید برای کودک خود انجام دهند، وینیکات در حقیقت به اصطلاحی اشاره می کرد که به ندرت آن را به طور مستقیم به کار می برد: عشق. ما اغلب عشق را در مورد ارتباط غریزی جادویی با شخص دیگر تصور می کنیم. اما در نوشته های وینیکات ما با تصویر متفاوتی روبرو هستیم. عشق در مورد تسلیم کردن خود (ego)، کنار گذاشتن نیازها و فرضیات خود به خاطر گوش فرا دادن نزدیک و دقیق به شخص دیگر است که رمز و راز او مورد احترام قرار می گیرد همراه با تعهد به آزرده نشدن و تلافی نکردن وقتی که چیز بدی ظهور پیدا کرد، چنانچه اغلب وقتی که شخص به کس دیگری (کودک یا بزرگسال) نزدیک است این اتفاق می افتد.

از زمان فوت وینیکات ما به طور جمعی مقدار کمی در فرزندپروری بهتر شده ایم. اما فقط مقدار کمی. ما می توانیم زمان بیشتری را با کودکان خود بگذرانیم، ما در نظر می دانیم که آن ها خیلی اهمیت دارند اما احتمالا همچنان در بخشی که وینیکات بر آن تاکید داشت شکست می خوریم: سازگاری.

ما همچنان از روی عادت در فرونشاندن نیازهای خود یا تقاضاهای خودمان وقتی با یک کودک هستیم شکست می خوریم. ما هنوز در حال آموختن این هستیم که چگونه کودکان خود را دوست داشته باشیم - و وینیکات خواهد گفت این علتی است که دنیا همچنان پر از مردمان با جراحت های سرپایی است با موفقیت بیرونی و احترام که با این وجود از درون واقعی نیستند و زخم خود را بر دیگران وارد می کنند. ما مسیر طولانی داریم تا بتوانیم به "اندازه کافی خوب" باشیم. این یک وظیفه است – وینیکات بر آن اصرار می کرد- این به شیوه خود به اندازه درمان مالاریا یا کند کردن گرمایش زمین اهمیت دارد.

متن فوق برگردان مطلبی در سایت The School of Life با عنوان Donald Winnicott است.
the school of lifeدونالد وینیکاتوالدین به حد کافی خوبکودک بیش از حد مطیعخود دروغین
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید