ویرگول
ورودثبت نام
کامیار حبیبی پور
کامیار حبیبی پور
خواندن ۸ دقیقه·۳ سال پیش

سوء استفاده عاطفی نشانه اصلی شرم سمی است

از اضطراب کودکی تا اختلال در عملکرد در بزرگسالی


در تجربه من در طی سالیان به عنوان روان درمانگر ، خیلی از افراد با سرخوردگی در مورد روابطشان به من مراجعه می کنند. آن ها به من می گویند که شریک زندگیشان به آن ها ابراز عشق می کند اما همزمان با آن ها با تحقیر، اهانت و سردی رفتار می کند.

آن ها عمیقاً احساس سردرگمی می کنند از اینکه شریک آن ها رفتار مخرب خود را کم اهمیت نشان می دهد و آن ها را به درست کردن دردسر متهم می کند.

آن ها به طور روزانه درگیری درونی دارند با این موضوع که چگونه ممکن است موجب چنین سختی هایی در روابط خود شده اند. ایده ای که بیشتر به ذهنشان می رسد این است که اگر فقط می توانستم خودم را بهبود ببخشم، روابطم بهتر می شد.

این تفکرِ ایراد داری است. مشکل روابط مبتنی بر سوء استفاده تقصیر شخص قربانی سوء استفاده نیست. هیچ گاه دلیل خوبی برای رفتارهای مبتنی بر سوء استفاده احساسی وجود ندارد.

چیزی که مراجعین من هنوز متوجه نشده اند این است که شریک زندگی آن ها به احتمال زیاد از شرمِ سمی که در کودکی کسب شده است رنج می برد.

شرم سمی موجب حسِ ژرفی از بسنده نبودن، عیب داشتن و بی ارزش بودن از سال های ابتدایی زندگی و تا بزرگسالی می شود.

شرم سمی، شرم تخریب کننده زندگی است که در تاریکی و خفا زندگی می کند. وقتی احساس شرم، سمی می شود، ما خودمان را نفی می کنیم و شرم خود را با مخفی کاری های رفتاری و سرپوش گذاشتن پنهان می کنیم. رفتار مبتنی بر سوء استفاده، دفاع روانی اصلی در مقابل شرم سمی است.

شرم سالم متفاوت است. این نوع شرم مرزهای مناسب در زندگی ما ایجاد می کند و به ما توانایی تمیز قائل شدن بین درست و غلط را می دهد. این نوع شرم به ما اجازه می دهد انسان باشیم.

چگونه والدین در برطرف کردن نیازهای عاطفی کودک خود قصور می کنند

کودکان به والدین خود برای بهزیستی عاطفی وابسته هستند. همین که آن ها حسی از خویشتن را توسعه می دهند، به بازتاب و تحسین خودِ واقعیشان توسط والدینشان وابسته خواهند بود. کودکان باید قادر به بیان احساسات واقعی، نیازها، دریافت ها، افکار و تخیلات خود باشند. به نوبه خود والدین باید آن احساسات را با پذیرش، تصدیق و حمایت بازتاب دهند.

وقتی که والدین در برآورده کردن این نیازهایِ حیاتی شکست می خورند، کودکان باورهای تحریف شده در مورد خودشان می سازند. آن ها در ذهن های رو به رشدشان اعتقاد پیدا می کنند، اگر نمی توانند احساسات، نیازها و خواست های خود را داشته باشند پس باید عیبی در کار آن ها باشد.

همچنین کودکان خودمحور هستند. به این معنا که آن ها همه چیز را شخصی می گیرند. اگر والدینشان هر بار که آن ها احساسِ ترس، ناراحتی، خشم، هیجان، میل جنسی یا نیاز به توجه می کنند، آن ها را شرمنده کنند، همین احساسات در بزرگسالی نیز با شرم پیوند خواهد خورد.

حتی والدینِ مراقب و با محبت می توانند به سلامتِ عاطفی کودکان خود آسیب بزنند. آن ها به طور ناخودآگاه از کودکانِ خود برای ارضای نیازهای روانی که در کودکی خودشان برطرف نشده است، استفاده می کنند.

کودکان شرمسار شده در بزرگسالی

زیرِ اضطراب کودکان از تجارب غم انگیز که توسط والدین به آن ها تحمیل شده است این باور وجود دارد که آن ها باید عیبی داشته باشند که والدینشان به آن ها آسیب می زنند یا به آن ها توجه نمی کنند.

این احساسات بیان نشده از آسیب، خشم و شرم در طول زمان بدتر می شود. در بزرگسالی، احساسات چنان شدید دردناک می شود که خود دروغین را به وجود می آورد. آن ها چنان لایه های متعدد دفاعی و تظاهر را به دوش می کشند که تماماً آگاهی هوشیار از خود واقعی را از دست می دهند. آن ها هیچ پایه ای در واقعیت ندارند و از تولید احساسات خوب از درون در مورد خودشان ناتوان هستند.

افرادی که در کودکی شرمسار شده اند عمرِ خود را در جستجوی پر کردن حسِ عمیق تهی بودن صرف می کنند در جایی که باید حسِ سالمی از خود وجود می داشت. آن ها ممکن است به طور وسواس گونه برای موفقیت مالی، وضعیت اجتماعی یا شهرت تلاش فراوان کنند. آن ها ممکن است تراژدی رنجش کودکی خود را با رفتارهای اجباری و خطرناک از قبیل مصرف مواد مخدر، انحرافاتِ جنسی، هویت یابی با ایدئولوژی های افراطی یا گروه های فرهنگی تداوم بخشند. آن ها ممکن است دچار اختلالِ اضطراب یا افسردگی شوند.

از آن جایی که آن ها احساسِ آسیب پذیر بودن و ناتوانی می کنند، پیش بینی می کنند دیگران به آن ها صدمه بزنند. این وضعیت قربانی بودن هر وسیله ای برای محافظت، صرفِ نظر از اینکه چگونه بر دیگران تاثیر می گذارد را توجیه می کند. مخفی شدن از احساسات خودشان از اینکه توانایی این را داشته باشند که احساسات سایرین را تصدیق کنند، جلوگیری می کند. آن ها نمی توانند با خودشان یا هر کس دیگری باز و صادق باشند.

سوء استفاده احساسی به عنوان دفاعی در مقابل شرم سمی

افرادی که از لحاظ عاطفی از شریک زندگی خود سوء استفاده می کنند در یک چرخه خود ویران گر گرفتار می شوند. آن ها می خواهند عشق بورزند و مورد عشق واقع شوند. اما وقتی احساس آسیب پذیری یا بدی در مورد خود می کنند، ناخودآگاه به شریک زندگی خود به عنوان علت درد و رنج خود روی می آورند. از طریق شکست دادن و تحقیر شریک خود، می توانند موقتاً احساسات دردناک ضعف و پریشانی خود را خنثی کنند.

اما رفتار آن ها عمیقاً به شریک زندگیشان آسیب می زند و باعث می شود احساس سردرگمی، طرد شدن، ناامنی و دوست نداشتنی بودن بکنند. آن هایی که از رفتارهای مبتنی بر سوء استفاده جهت بی حس کردنِ درد خود استفاده می کنند، متوجه نمی شوند که چرا شریک زندگی آن ها نمی تواند آن ها را ببخشد و بی خیال این موضوع شود.

آن ها احساس می کنند در رفتارِ زننده خود محق هستند و بیزاری شدیدی دارند از این که مسئولیت رفتار بی رحمانه خود را بپذیرند چرا که در آن صورت احساس بی ارزش بودنشان تایید می شود.

زندگی روزانه در چنین روابطی سرشار از سختی است. شریک زندگی قربانی سوء استفاده به طور طبیعی انسانیتِ خود را با داشتن نیازها، احساسات و عقاید متفاوت نشان می دهد. اما اشخاصِ با شرم سمی به راحتی می توانند تفاوت های جفتِ خود را به عنوان عدم پذیرفته شدن و انتقاد تفسیر کنند. این به واقع برای آن ها دردناک است چرا که چیزی را که بیشترین ترس را از آن دارند اثبات می کند که آن ها دچار نقص، ناخواستنی و دوست نداشتنی هستند. آن ها شرم خود را از طریق مقابله کردن با تاکتیک های کنترلگری مخفی می کنند.

افرادی که از شریک زندگی خود سوء استفاده عاطفی می کنند به نوعی هنوز کودک هستند. آن ها معشوق خود را به والدین خود تبدیل می کنند تا به نیازهایی که والدینشان از برآورده کردن آن ها در کودکی ایشان غفلت کرده اند، توجه کنند. اما آن ها نمی توانند زمان را به عقب برگردانند تا چیزی را که از والدین خود نگرفته اند، بگیرند.

آثار شرم سمی بر خانواده ها

بودن در کنارِ شخصی که از لحاظ احساسی سوء استفاده گر است به همه افراد خانواده آسیب می زند: شریک زندگی که هدف سوء استفاده است، کودکان آن ها، سایر اعضای خانواده و حتی سوء استفاده کننده.

برای افرادی که قربانی سوء استفاده هستند، سوء استفاده عاطفی می تواند منجر به بی توجهی کامل به خود شود. شرکای زندگی که قربانی سوء استفاده هستند در اثر مشغله ای که با دوام آوردن در روابطشان دارند از لحاظ عاطفی، ذهنی و فیزیکی بی رمق می شوند. آن ها انرژی کمی برای رشد شخصی یا خودشکوفایی دارند. زندگی در چنین محیط ظالمانه ای موجب اضطراب فزاینده و افسردگی می شود و می تواند منجر به امراض فیزیکی یا بیماری شود.

وقتی که والدین چنین از لحاظ روانی فرسوده شده اند نمی توانند برای کودکان خود حضور کاملی داشته باشند. الگوی معیوب و تنش وحشتناکی که همواره در خانواده وجود دارد به طور عمیقی کودکان را تحت تاثیر قرار می دهد.

رشد کردن در چنین جوی مانع رشد عاطفی کودکان و بهزیستی آن ها می شود. آن ها در ریسک بیشتری قرار دارند که سوء استفاده گر شوند یا موردِ سوء استفاده دیگران قرار گرفتن را تحمل کنند.

فراتر رفتن از سوء استفاده عاطفی

شرکای زندگی که مورد سوء استفاده قرار می گیرند باید با واقعیت تلخ اینکه چه چیزی در روابط آن ها جریان دارد مواجه شوند. آن ها باید از توصیف رفتار شریک زندگی خود به عنوان مشکلِ خشم، دمدمی مزاجی، یا نگرش منفی دست بر دارند. آن ها باید سرزنش کردنِ خود برای رفتار مبتنی بر سوء استفاده را متوقف کنند.

با علم به اینکه سوء استفاده عاطفی، ارعابِ روانی است که به عنوان پوشش دفاعی برای شرم است، آن ها می توانند آسان تر بسیاری از تاکتیک های سوء استفاده احساسی از قبیل موارد زیر را شناسایی کنند:

- سرزنش مکرر

- تقاضاهای بیش از اندازه

- انتقادهای غیرموجه

- فریب

- انکار

- بی توجهی به نیازها و احساسات شریک زندگی

- خشم و غضب بی مورد

- دمدمی مزاجی مفرط

- تحقیر و اهانت

- بدل به سلاح کردن آسیب پذیری های شریک زندگی

- شرمسار کردن جنسی یا بدنی

- کنترل دینی و مالی

شخص قربانی سوء استفاده باید بپذیرد که شریک زندگی او وضعیت روانی جدی دارد که بدون مداخلات درمانی مناسب، مقاومت زیادی در برابر تغییر خواهد داشت. همین که مطلع شدند از اینکه در مقابل چه چیزی قرار دارند، می توانند شروع به محافظت و التیام یافتن خودشان و خانواده اشان کنند.

اگر شریک زندگی که سوء استفاده گر است مایل باشد، روان درمانگر ماهر می تواند به او در متوقف کردنِ بازنمایی مجددِ احساساتِ مسدود شده، دوباره و دوباره به شیوه ای مخرب کمک کند. آن ها می توانند با دردِ اصلی خودشان دوباره ارتباط برقرار کنند، برای کودکی از دست رفته خود سوگواری کنند، مهارت های زندگی جدید را یاد بگیرند و تجارب اصلاحی داشته باشند. اگر به تراپی متعهد باشند می توانند سرآخر خودهای مخفی خویش را دوباره جمع آوری و متحد کنند و تحمیل کردنِ درد خود بر دیگران را متوقف کنند. همانطور که آلیس میلِر در کتاب پیشگامانه خود، "غمنامه کودکِ تیزهوش" می گوید، این راه اگر چه قطعاً آسان نخواهد بود، تنها راهی است که از طریق آن سرانجام ما بتوانیم زندان نامرئی و بی رحمِ کودکی خود را پشت سر بگذاریم.


متن فوق برگردان نوشته ای از اِیمی لوئیس بِر در سایت Psychology Today به نشانی زیر است:

https://www.psychologytoday.com/us/blog/charm-harm/202007/emotional-abuse-is-key-sign-toxic-shame

شرم سمیسوء استفاده عاطفیارعاب روانیتحمیل درد خود بر دیگرانخود دروغین
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید