ویرگول
ورودثبت نام
کامیار حبیبی پور
کامیار حبیبی پور
کامیار حبیبی پور
کامیار حبیبی پور
خواندن ۹ دقیقه·۹ ماه پیش

پست مدرنیسم

پست مدرنیسم

پست مدرنیسم در فلسفه غربی، یک جنبش اواخر قرن بیستم می باشد که با شگ گرایی گسترده، اصالت ذهن یا نسبیت گرایی، شک کلی نسبت به منطق و حساسیت شدید به نقش ایدئولوژی در تحمیل و نگهداشت قدرت اقتصادی و سیاسی توصیف می شود.

پست مدرنیسم و فلسفه مدرن

پست مدرنیسم عمدتاً واکنشی به مفروضات منطقی و ارزش های دوره مدرن در تاریخ فلسفه غرب است (به طور تقریبی از قرن 17 تا 19 میلادی). به تحقیق ، بسیاری از مکاتب که مشخصاً با پست مدرنیسم مرتبط دانسته می شوند، می توانند تا اندازه ای به عنوان انکار مستقیم نقطه نظرات کلی فلسفی توصیف شوند که در طول قرن 18 میلادی در عصر روشنگری (اگرچه منحصر به این دوره نبودند) بدیهی انگاشته شده اند. مهمترین این نقطه نظرات در ادامه می آیند:

1. یک حقیقت طبیعی عینی وجود دارد، حقیقتی که وجود و مولفه های آن به طور منطقی مستقل از وجود انسان- ذهن انسان ها، جوامع آن ها، رفتارهای اجتماعی آن ها یا شیوه های تحقیقاتی آن ها- است. پست مدرن ها این ایده را به عنوان نوعی واقع گرایی ساده لوحانه رد می کنند. چنین حقیقتی به گونه ای که در تطابق با آرا پست مدرن ها است یک ساختار مفهومی، یک سازه از کنش علمی و زبان است. این مفهوم، به بررسی در مورد رویدادهای گذشته توسط تاریخ نگاران و توصیف نهادهای اجتماعی، ساختارها یا کنش ها توسط دانشمندان علوم اجتماعی نیز قابل اعمال است.

2. اظهارات توصیفی و توضیحی دانشمندان و تاریخ نگاران می تواند در تئوری به طور عینی درست یا غلط باشد. انکاری که توسط پست مدرنیسم از این نقطه نظر صورت می گیرد که در تعاقب رد حقیقتِ طبیعیِ عینی می آید، بعضاً با این بیان طرح می گردد که چیزی به عنوان حقیقت وجود ندارد.

3. با بهره گیری از منطق و استدلال و با ابزارهای تخصصی تر مهیا شده توسط علم و تکنولوژی، محتمل است که انسان ها خود و جوامعشان را بهبود بخشند. به نظر قابل قبول می رسد که انتظار داشته باشیم در مقایسه با وضعیت کنونی، جوامع آینده، بیشتر انسانی، عادلانه، روشن بین و ثروتمند باشند. پست مدرن ها این باور عصر روشنگری به علم و تکنولوژی به عنوان ابزار پیشرفت بشر را انکار می کنند. به تحقیق بسیاری از پست مدرن ها معتقد هستند که این تعقیب دانش فناورانه و علمی به صورت هدایت نشده یا بد هدایت شده بود که منجر به توسعه فناوری هایی برای کشتار وسیع در ابعاد جنگ جهانی دوم شد. بعضی از این متفکرین تا آنجا جلو رفته اند که اعلام می دارند دانش و فناوری- و حتی منطق و استدلال- به طور طبیعی مخرب و بیدادگر هستند، چرا که توسط مردمانی اهریمنی به خصوص در قرن بیستم برای تخریب و ظلم به دیگری مورد استفاده قرار گرفته اند.

4. استدلال و منطق به طور جهان شمولی معتبر هستند. به این معنا که قوانین آن ها برای هر متفکری و هر حوزه ای از دانش یکسان است یا به طور یکسان قابل اعمال است. برای پست مدرن ها منطق و استدلال تنها ساختارهای مفهومی هستند و بنابراین تنها در محدوده سنتِ روشنفکری تثبیت شده ای که در آن مورد استفاده قرار می گیرند، معتبر هستند.

5. چیزی به عنوان ماهیت انسان وجود دارد، که شامل قوای فکری، ذهنی، استعداد و تمایل ذاتی یا گرایش های او است که به یک معنا در وجود انسانی در موقع تولد بیشتر موجود است تا آموخته شود یا توسط نیروهای اجتماعی القا شده باشد. پست مدرن ها اصرار دارند تمام یا تقریباً تمام جنبه های رواشناختی انسان کاملاً توسط جامعه تعیین می شود.

6. زبان ارجاع دهنده و بیانگر یک حقیقت خارج از خودش می باشد. از منظر پست مدرن ها، زبان اینگونه بازتاب دهنده طبیعت نیست، به نحوی که فیلسوفِ عملگرایِ آمریکایی، ریچارد رورتی، نگاه عصر روشنگری را توصیف می کند. پست مدرن ها متاثر از کار زبان شناسِ سوئیسی، فردینان دوسوسور، ادعا می کنند که زبان از لحاظ مفهومی خود بسنده یا خود ارجاع است: معنیِ یک کلمه یک چیز ایستا در جهان نیست یا حتی ایده ای در ذهن بلکه بیشتر گستره ای از تناقضات و تفاوت ها با معانی کلمات دیگر است. چون معانی در این تعریف تابع سایر معانی هستند- که آن ها نیز به نوبه خود تابع سایر معانی هستند و الی آخر- آن ها هیچگاه به طور کامل برای گوینده یا شنونده حاضر نیستند، بلکه به طور بی پایانی به تعویق می افتند. خود ارجاعی، نه تنها زبان های طبیعی بلکه گفتمان های تخصصی تر یک جامعه مشخص یا سنن را نیز توصیف می کند. چنین گفتمان هایی در فعالیت های اجتماعی تجسم می یابد و طرح های مفهومی، ارزش های اخلاقی و فکری اجتماع یا سننی که در آن به کارگیری می شود، را بازتاب می دهد. نگاه پست مدرن به زبان و گفتمان، تا حد زیادی به واسطه فیلسوف فرانسوی و نظریه پرداز ادبی، ژاک دریدا (2004-1930)، موسس و پیشگام اصلی ساخت زدایی (deconstruction) شکل گرفته است.

7. انسان ها قادر به کسب دانش در مورد واقعیت طبیعی هستند و این دانش می تواند نهایتاً بر مبنای شواهد و اصولی که شناخته می شود یا می تواند شناخته شود، بلافاصله، شهودی یا در غیراینصورت با قطعیت توجیه شوند. پست مدرن ها بنیادگرایی فلسفی را رد می کنند- این تلاش (بنیاد گرایی فلسفی) در بهترین شکل توسط گفته فیلسوف فرانسوی رنه دکارت در قرن 17 تجلی پیدا کرد که "من فکر می کنم پس هستم" تا بنیادی از قطعیت مورد شناسایی قرار گیرد که بر روی آن بنای عظیم دانش تجربی (شامل علمی) برپا شود.

8. این امکان حداقل در مقام نظر وجود دارد که نظریه هایی کلی ساخته شود که بسیاری از جنبه های جهان طبیعی یا اجتماعی را در محدوده یک دانش مفروض توضیح دهد، به عنوان مثال نظریه کلی تاریخِ انسان مانند ماتریالیسم دیالیکتیک. علاوه بر این هدفِ تحقیقات علمی و تاریخی باید این باشد که به ساخت چنین نظریه هایی بپردازند، حتی اگر هیچ گاه در عمل به کمال قابل تحقق نباشند. پست مدرن ها این مفهوم را به عنوان امید واهی و به یقین به عنوان نشانه ای از تمایلات ناسالم در گفتمان روشنگری جهت "تمامیت بخشیدن" به سیستم های فکری (همانگونه که فیلسوف فرانسوی امانوئل لویناس آن را مورد خطاب قرار داد) یا به کار گیری فرا روایت های بزرگ از بیولوژی، تاریخ و توسعه اجتماعی (مطابق آنچه فیلسوف فرانسوی ژان-فرانسوا لیوتار ادعا کرد)رد می کنند. این نظریه ها زیان بار هستند نه تنها به این علت که غلط هستند، بلکه به این خاطر که به طور موثری بر سایر زوایای دید یا گفتمان ها، مشابهت و همرنگی تحمیل می کنند که از این طریق منجر به سرکوب، به حاشیه راندن یا خاموشی آن ها می شوند. دریدا تمایل نظری به تمامیت و جامعیت را معادل توتالیریسم می دانست.

پست مدرنیسم و نسبیت گرایی

همانطور که در بخش پیشین نشان داده شد، بسیاری از مشخصاتِ مکتب پست مدرنیسم بعضی از اشکال متافیزیکال، معرفت شناختی یا نسبیت گرایی اخلاقی را وضع یا به آن ها دلالتِ ضمنی می کند (اگرچه این باید مورد توجه قرار بگیرد که پاره ای از پست مدرن ها شدیداً برچسب نسبیت گرایی را رد می کنند). پست مدرن ها انکار می کنند که جنبه هایی از حقیقت وجود دارد که عینی باشند، این که گزاره هایی در مورد حقیقت وجود دارد که به طور عینی صحیح یا نادرست هستند، این که این امکان وجود دارد که دانشِ چنین گزاره هایی را داشت (دانش عینی)، این که برای انسان این امکان وجود دارد که چیزهایی را با قطعیت بداند و این که ارزش های اخلاقیِ عینی یا مطلق وجود دارند. حقیقت، دانش و ارزش ها توسط گفتمان ها ساخته می شوند، بنابراین با آن ها تغییر می کنند. به این معنا گفتمانِ دانشِ مدرن وقتی که جدا از استانداردهای دارای مستندات درون خودش مورد توجه قرار گیرد، از منظر حقیقت، ارزشِ بیشتری از دیدگاه هایِ جایگزین، شامل به عنوان مثال طالع بینی و سحر و جادو ندارد. پست مدرن ها بعضاً استانداردهای مبتنی بر شواهد علم، شامل کاربردِ منطق و استدلال را به "عقل گرایی عصر روشنگری" توصیف می کنند.

نسبیت گرایی گسترده، ظاهراً چنان مشخصه پست مدرنیسم است که خطِ فکری مشخصی را در مورد ماهیت و کارکرد گفتمان هایِ از انواع مختلف می طلبد. اگر پست مدرن ها درست بگویند که حقیقت، دانش و ارزش وابسته به گفتمان هستند، آنگاه گفتمان تثبیت شده عصر روشنگری در قیاس با سایر گفتمان ها بیشتر مورد نیاز یا موجه نخواهد بود. اما این موضوع، پرسش از این که چگونه این گفتمان ها در وهله اول به وجود می آیند را به میان می آورد. اگر هرگز ممکن نباشد که یک گفتمان را بر حسب این که آیا به حقیقت عینی رهنمون می کند یا خیر بررسی کنیم، چگونه گفتمان های تثبیت شده به بخشی از نگاه جهانیِ غالب در دوره مدرن بدل شده اند؟چرا این گفتمان ها به کار گرفته شدند یا توسعه پیدا کردند در حالی که بقیه گفتمان ها اینطور نشدند.

بخشی از پاسخ پست مدرن این است که گفتمان های چیره در هر جامعه عموماً بازتاب دهنده علایق و ارزش های گروه های نخبگان یا مسلط است. پست مدرن ها در مورد ماهیت این ارتباط با یکدیگر هم داستان نیستند، در حالی که بعضی بر این حکمِ فیلسوف و اقتصاددان آلمانی، کارل مارکس، صحه می گذارند که "ایده های حاکم در هر زمانه ای همواره ایده های طبقه حاکم بوده است" سایرین در این مورد محتاط تر هستند. ملهم از تحقیقِ تاریخیِ فیلسوفِ فرانسوی میشل فوکو، بعضی از پست مدرن ها از این ایده نسبتاً ریزبینانه دفاع می کنند که چیزی که به عنوان دانش در یک دوره مفروض شناخته می شود، همواره به روش های پیچیده و ظریفی از ملاحظات قدرت تاثیر می پذیرد. اگر چه دیگرانی هستند که تمایل دارند حتی از مارکس هم فراتر روند. فیلسوف و نظریه پرداز ادبیِ فرانسوی لوس ایریگاره برای مثال ادعا کرده است که دانش مکانیک جامدات از دانش مکانیک سیالات بهتر توسعه پیدا کرده است چرا که فیزیک به عنوان بنیادی مرد محور، استحکام و سختی را با اندام جنسی مردانه و سیالیت را با اندام جنسی زنانه پیوند می دهد. به طریق مشابه روان کاو و نویسنده فرانسوی متولد بلغارستان، ژولیا کریستوا، زبان شناسی مدرن را بابت برتری بخشیدن جنبه هایی از زبان که در نظریه روانکاوی او با پدر یا تسلط پدرانه مرتبط دانسته شده (سیستم های قانون محور و معانی ارجاعی) بر جنبه های مرتبط با مادر و بدن (وزن، آوا و سایر جنبه های شاعرانه) مورد انتقاد قرار می دهد.

به این دلیل که گفتمان تثبیت شده روشنگری کم و بیش مطلق و ناموجه است، می تواند تغییر کند و به این دلیل که بیش و کم بازتاب علایق و ارزش های قدرتمندان است، باید تغییر کند. بنابراین پست مدرن ها موقعیت نظری خود را به طور منحصر به فردی فراگیر و دموکراتیک در نظر می گیرند، چرا که به آن ها این اجازه را می دهد که تفوق ناعادلانه گفتمان های روشنگری بر سایر جنبه های فکری از گروه هایِ غیر نخبگان که به همان اندازه معتبر هستند، را تشخیص دهند. در دهه 1980 و 1990 حامیان دانشگاهی به نمایندگی از گروه های قومی، فرهنگی، نژادی و مذهبی انتقادات پست مدرن از جوامع غربی معاصر را پذیرفته و پست مدرنیسم به فلسفه غیر رسمی جنبش جدید سیاست های هویتی بدل شد.

متن فوق برگردان مطلبی با همین عنوان از دانشنامه بریتانیکا است.

پست مدرنیسمعصر روشنگریگفتمان
۱
۰
کامیار حبیبی پور
کامیار حبیبی پور
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید