کندوزاده
کندوزاده
خواندن ۲ دقیقه·۱ ماه پیش

نویسنده

از بچگیم دوست داشتم که نویسنده بشم ولی هیچوقت کسی بهم نگفت که استعدادش رو دارم. من هیچوقت اون دانش‌آموزی نبودم که برای انشاهاش مورد تقدیر قرار می‌گرفت ولی خیلی خوب یادمه که هر سال توی هر کلاس کیا بودن که توی این جایگاه قرار می‌گرفتن. اکثرا کسایی بودن که با کلمات قلمبه سلمبه به تعریف از مناظر سبز و طبیعت مشغول بودند. پاراگراف‌های طولانی در وصف زیبایی یه رود می‌نوشتن و من حتی اگر خودم رو مجبور هم می‌کردم نمی‌تونستم اونجوری چیزی رو توصیف کنم. در واقع الان که بهش فکر می‌کنم من هیچوقت هیچ متنی بیشتر از یک خط، برای توصیف چیزهایی که ملموس هستند ننوشتم. علاه‌بر اینکه خودم همچین چیزهایی رو ننوشتم، علاقه زیادی به خوندنشون هم نداشتم. احتمالا خیلی بدسلیقه به نظر میام اگه که بگم اکثر توصیف‌های چند صفحه‌ای کتاب‌های آن شرلی رو جلو می‌زدم و نمی‌خوندم. نمی‌دونم ولی واقعا برام جالب نبود که دو صفحه صفات زیبا درباره یک منظره معمولی بخونم و طوری بهش نگاه کنم که انگار تیکه‌ای از بهشت پشت حیاط خونه آن شرلی قرار داره. دلم می‌خواد از روابط آدم‌ها بخونم. از اتفاقاتی که توی زندگیاشون میفته. از همه کارهایی که تا به حال انجام دادن و کارهایی که می‌خوان انجام بدن. دلم می‌خواد بدونم باقی آدم‌ها به چی فکر می‌کنند. بدونم که آدم‌های مختلف در مواجهه با یک سری اتفاقات چه برخوردهایی دارند. دلم نمی‌خواد بدونم که دره رنگین کمان چقدر زیباس. به نظرم حتی توصیف بیش‌از حد چیزهای ملموس، یک جورایی هدر دادن کلماته. مثلا همین که بدونم یک نفر کتابی که داشته می‌خونده رو روی میز گذاشته کافیه، برام مهم نیست که اون میز چه رنگیه، از جنس چه چیزی هستش، زیباست؟ یا چه داستانی ممکنه پشتش وجود داشته باشه.

بگذریم. من سررشته‌ای توی نوشتن ندارم، هیچ دوره یا کارگاهی برای نویسندگی شرکت نکردم، هیچ داستانی ننوشتم که پایان داشت باشه و حتی کتاب‌های زیادی هم نخوندم.

ولی همیشه این احساس که باید یک روزی یک چیزی بنویسم توی من وجود داشته. احساس می‌کنم رسالتم روی زمین اینه که یه نوشته‌ای یا یک تیکه از خودم رو اینجا جا بذارم.

وقتی به این موضوع فکر می‌کنم مرگ خیلی دور برام به نظر می‌رسه. حس می‌کنم روزی که مطمئن شم چیزی از من به جا مونده بالاخره می‌تونم راحت به مردن فکر کنم. الان فکر کردن بهش سخته. اگر الان بمیرم زندگیم خیلی ناتموم می‌مونه. نامه‌هایی هست که باید بنویسم. کتاب‌هایی که باید بخونم و جاهایی که باید ببینم.

یعنی ممکنه من هم یه روزی چیزی ازم چاپ بشه؟

نویسندهداستان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید