کارامازوف
کارامازوف
خواندن ۶ دقیقه·۲ سال پیش

جشنواره فیلم فجر ١۴٠١ | محمدتقی فهیم و حذف زندگی از سینما


امروز با جناب آقای محمدتقی فهیم همراه می‌شویم؛ یکی از منتقدان کهنه و سن‌وسال‌دار سینما و آنطور که ما می‌دانیم، محبّ اسکورسیزی و مافیا! (ایول! عیبی یوخ!)

ایشان را شاید چند باری در تلویزیون و برنامه‌های مختلف، خصوصا هفت، دیده‌باشید. این جشنواره از شبکه 5 و برنامه سینما ملّت با ما هستند. امید می‌رود که در کل، امسال شاهد نقد و برنامه‌های بهتری باشیم؛ زمزمه‌هایی از هر سو، مینی بر بحث سَرِ سینمای ملّی و هویت، تکنیک و ساخت، به گوش می‌رسد. بنظر می‌آید منتقدان ما و اصحاب سینما، به باور و سطح جدیدی رسیده‌اند و آن باور، بَطنِ تولّد سینمایی ملّی، بومی، ایرانی و جدید است.

-در بین فیلمسازان هم خیلی‌خیلی اندک، تحرکاتی دیده می‌شود اما کم است (و سخت است). بیشتر دست‌وپا زدن است برای بد نبودن، ادا درنیاوردن، و واقعی (خود) بودن.


تلخ نه سیاه

آخرین یادداشت دوشنبه جناب فهیم که طبق روال، در روزنامه جام جم به چاپ می‌رسد (این روزها دیگر باید بگیم منتشر!):

«زندگی را از سینما حذف نکنیم؟!
(دوشنبه نوشته‌های محمد تقی فهیم در جام جم)
پس فردا بزرگترین، جدی‌ترین و موثرترین رویداد سینمایی هنری کشور آغاز به‌کار می‌کند.  پس از خاتمه کار هیات انتخاب و مشخص شدن جدول نمایش فیلم‌ها، قاعدتا داوران جشنواره فیلم فجر نیز کارش(ان) را شروع کرده است(اند). اشاره به نکته‌ای ظاهرا ساده و پیش پا‌افتاده اما کلیدی به منظور توجه داوران خالی از فایده نیست.
طی چند روز گذشته، یعنی بعد از اعلام اسامی اعضای انتخاب آثار بخش مسابقه، موضوعی در فحوای کلام برخی از این هیات مطرح شد که بازتاب آن، منهای فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی، تیتر رسانه‌های واقعی و رسمی را نیز به خود اختصاص داد و آنهم مقوله‌ای محتوایی تحت عنوان "تلخی و سیاهی" در بطن و متن فیلم‌های جشنواره است.
ابراز نظر برخی از اعضای هیات انتخاب جشنواره مبنی براینکه در جشنواره پیش‌رو دیگر شاهد فیلم ‌های تلخ و سیاه نخواهیم بود و انتشار گزارش این گرایش در قالب گفتگو توسط روابط عمومی جشنواره و ارسال آن برای رسانه‌ها، حکایت از تشتت و خلط در موضوع و فقدان نگاه استراتژیک سیاست‌گزاران و برگزارکنندگان این رویداد موثر دارد. این موضوعی بدیهی و روشن است که میان تلخی و سیاهی فاصله از زمین تا آسمان است. تلخی طعم و سیاهی رنگ است. طعم تلخ مانند هر طعم دیگری جزو لاینفک زندگی است. شوری، شیرینی، گس و ... شاید اغراق نباشد اگر بگوئیم بخش اصلی و اعم پروسه زندگی را طعم تلخ تشکیل می‌دهد. در واقع این تلخی است که حلاوت شیرینی پس از چشیدن طعم تلخ را دوچندان می‌کند. اساسا مگر می‌توان زندگی را بدون تلخی متصور شد. تلخی و شیرینی دو روی سکه‌اند. آوردن نقل قولی از کتاب "پیامبر" نوشته "جبران خلیل جبران" برای درک این مفهوم بد نیست : "این دو با هم می‌آیند، و هرگاه که شما با یکی از آنها سر سفره می‌نشینید، به یاد داشته باشید که آن دیگری در بستر شما خفته است". اما قضیه سیاهی کاملا فرق می‌کند. سیاهی رنگی است که میانه‌ای با طعم ندارد بلکه دقیقا و تحقیقا پی‌آمدی چون یاس و ناامیدی در پی دارد . گفته شده بالاتر از سیاهی رنگی نیست، لذا هنر ماهیتا در تضاد با سیاهی و بالطبع ناامیدی و یاس و بن بست است. مرز بین تلخی و سیاهی نیز کاملا مبرهن و شفاف است. بنابراین هم‌ردیف و هم‌وزن دانستن این دو مقوله انحراف در نظریه‌پردازی و درک این تمایز نیز اصلا هم سخت و غیر‌ممکن نیست، مشروط براینکه اول تفاوت این رویکردها را بدانیم و برتابیم. مروری بر لیست فیلم‌های همه تاریخ سینما شاهدیم که وجه غالب این آثار را تلخی تشکیل می‌دهند، فیلم‌هایی که در همه اجزای موضوعی ، محتوایی، ساخت و پرداخت، قهرمانانشان از مسیرهای پرپیچ و خم آکنده از تلخی‌ عبور و به روشنی و رجا رسیده‌اند. این چنین ماندگار شده‌اند، چون خود زندگی را باز تولید کرده‌اند، اتفاقی که برخلافش یعنی سیاهی پدیده‌ای مستلزم زندگی نیست که برعکس ضد زندگی است. برای نمونه اشاره می‌کنم به فیلم‌هایی مانند "خوشه‌های خشم" یا "دره من چه سر سبز بود" و ... آیا از خوشه‌های خشم تلخ‌تر هم داریم؟ دوسوم فیلم به شدت گزنده است، اما مردمانش می‌ستیزند تا در پایان با امید مسیر دیگری را شروع کنند. بازنمایی تلخی زندگی در سینما تجربه‌ای را عینیت می‌بخشد که مخاطب در زندگی با ان‌ها دست و پنجه نرم می‌کند. حالا اگر جریانی سینمایی تلخی را مترادف سیاهی بداند و آگاهانه پی‌جوی حذف تلخی از قصه‌های سینمایی باشد، یعنی دارد عملا و علنا زندگی را از سینما حذف می‌کند. دراین صورت جای این حذفیات را چی خواهد گرفت؟ هرچه بیشتر ربطی به زندگی مردم ندارد بلکه عملیاتی است که نتیجه‌اش اختگی سینما خواهد بود.»

روزهایی به مراتب سخت‌تر از امروز را (معیشت - اقتصاد و البته فرهنگ و اجتماع)، در سینما دیده‌ایم؛ در خوشه‌های خشم. حیف که کلام و قلم بنده ناتوان است از نوشتن (نقد که هرگز!) حتی یادداشت کوچکی بر آن. طعم تلخ را چشیده‌ایم، رنگ سیاه را نگرفته‌ایم (این خصلت پدران / مردان - مادران / زنان است). سینما ما تا بدینجا، هر چه بوده سیاه بوده و سیاه! چیزی از تلخی در آن نبوده (چون آدمش اهل تلخی نبوده - سازنده و فیلمساز). سینمایی بوده که خواسته جز سیاهی، هیچ نبیند! این سیاهی در نهایت، ابتذال آفرید و بازنمایی یک ماهیت پوچ و توخالی؛ مسخرگی و مسخره کردن، به سخره گرفتن و به سخره شدن، رنگ کردن و رنگ شدن، درشت گفتن و درشت شنیدن، و اِلَخ. تا اینجا همین بوده.

حالا طرح نو ما سرپنجه افکندن با تلخی‌ها و شکست دادن آنها، یا زندگی کردن با آنها است. منتظر سینمایی سرخوش مثل کاپرا و زندگی شگفت‌انگیز است، یا جان فورد و مرد آرامش. منتظر دردی از جنس خوشه‌ها و تاب‌آوری‌ای بدون خشم. منتظر همان قصه‌های مجید و بچه‌های آسمان. منتظر سینمایی که زندگی ایرانی و زیست مردمی داشته‌باشد و مردم، خودشان را، نه بازیگران‌شان را، آن هم نه از دور، که نزدیک، ببینند.


بو نَمَی نقد دِه؟

نقد چیست؟ نقد گاهی ویران کردن است و ویران کردن، همان ساختن است. نقد گاهی اصلاح کردن است. گاهی فقط صحبت کردن است، باز کردن است، گره‌گشایی کردن است. سینمای مبتذل سیاه‌نما را، بایستی هم خراب کرد و سینمایی جدید، و آدمیزادی، ساخت. نقد لاجرم منهای سینما نیست و سینمای بد، نه تنها منتقد بد می‌سازد، که حالِ خوشِ منتقد خوب را هم، خراب می‌کند. منتقد یک قدم جلوتر از تماشاچی و فارغ از ماجراهای فیلمساز، فیلم را می‌بیند و با نگاه او، ساخته می‌شود. منتقد دستِ فیلم (نه فیلمساز) را می‌گیرد و همراه با تماشاچی، ٱن را یک قوم به جلوتر، پرتاب می‌کند. این است کاری که منتقد می‌کند؛ او باری را بر دوش می‌کشد و تا توان دارد، آن را با خود، به بالا (کوهستان - قله) می‌برد.

این است جریان نقد در سینما؛ پاسخ چند تا سؤال ضعیف پایین را گرفتید؟

- چرا منتقدها انقدر ایران می‌گیرن؟

- چرا منتقدا خودشون فیلم نمی‌سازن؟

- چرا این منتقدا همش منفی می‌گن؟

پاسخ:

- چون بعضی سینماها ماهیتاً ضدملی و ضدفرهنگی و ضدمردمی است؛ یعنی ذاتا مخرب و شرّ است و این را، منتقد می‌بیند و می‌فهمد (با یه نیگاه!).

- چون کار آنها تماشای فیلم ساخته‌شده است؛ مثل این می‌ماند که بفرمایید: «چرا آهنگسازها خودشون ساز نمی‌سازن؟»

- چون در مقابل چیزهای بد، تعریف جایی ندارد. چطور می‌توان بد نگفت از چیزی که، در جبهه باطل و ضدِّحق است؟


حذف زندگی از سینمامحمدتقی فهیممنتقدْ تماشاچیجشنواره فیلم فجرسینمای ملی
«يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ»
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید