برنامه هفت دیروز و در روز چهارشنبه، ١٢ بهمنماه، کارش را شروع کرد.
برنامه هفت کار را در حالی آغاز کرد که آقای بهروز افخمی، مثل همیشه طنازانه و اندکی شُل(!) و خَسته(!)، وعده ارتباط با نوجوانان و جوانان و فیلمسازان آینده و کمسنوسالها را، دادند. وعده خوبی که بنظر میآید از سمت خود آقای افخمی قابل احقاق (عمل) است؛ امّا برنامه مجریان و عوامل دیگری هم دارد و این مهم را، عملکرد بعد از جشنواره و میزهای نقد و نظری میسازد که، پیرامون هالیوود و سینمای جهان بر میگیرد.
بحث دوم سَرِ آواتار بود و جیمز کامرون؛ که البته بیشتر از سوی آقای افخمی بود. هر چند بنظر من آمده که همین فیلم، مورد علاقه جوانان و نوجوانان نیست. آنها احتمالا طرفدار آثاری مثل فیلم جدید نولان یا یک بتمن جدید یا یک فیلم معروفشده با اندکی پز روشنفکری یا ضد(! بالاخره این هم ادا است)روشنفکری است. برای همین، باز هم هفت، کار سختی دارد.
بَحثِ سوّم که جشنوارهها بود و امشب، ونیز؛ اَفخَمی جوانِ(!) عزیزِ! شما چکار به این جشنوارهها دارید؟ خدا برلین که نه، کَن را بخیر کند! احتمالا حسابی از خجالتش در خواهید آمد و روسفید خواهید شد. الآن کمی جوّ و جریان جشنوارهپرستی، خوابیده و اوضاع، متعادلتر شده. شاید وقت مناسبی هم باشد برای خاک کردن این جریان. البته یک نهضت سینمایی هم میتواند از دلِ نقدِ این جشنوارهها برای ما بیرون بیاید، هم اداره جشنواره (مثل فجر) را بهتر انجام بدهیم، هم از آن طرف، سینمای جشنوارهای بهتری داشتهباشیم و فیلمهای، بهتری بسازیم و جاده و ریل بهتری بکشیم (مسیر فیلمسازی را تغییر بدهیم - هر چند دلیل اصلی این تغییر، در جاهای دیگری است).
هفت جدید با نوارهای (نگاتیو) قرمز شروع شد و ما فکر میکردیم که اینها، چرا انقدر وول میخورند و میچرخند؟ بعد گفتیم که چرا پیچش اینها تمام نمیشود؟ بعد گفتیم چرا اجرایش خیلی قوی نیست (تکنیکی - کامپیوتری) و انیمیشنهای خوبی ندارد نوارها؟ خلاصه اینکه همچین حظ نبردیم.
بعد خورد تو ذوقمان! آقا چرا فیلم را با کلوزآپ آغاز میکنید؟ دیگر خیلی برگمانی شدید! اابته فکر نکنم برگمان هم در نمای آغازین فیلم، از این تکنیکات میکرد (به خرج میداد). دکور آمد و چقدر کوچک؟ خب بهتر! بزرگ چرا؟ ولی چرا انقدر شلوغ و پُرِ نوار و یک میز نواریتر و رنگهای سرد؟ ما عقلمان زیاد به دکور نمیرسد ولی اگر خودمان بودیم، آن دکور هفت قبلی یا حتی آن دکور هفت ٩۶ و افخمی (ورژن پیرتر) را، بیشتر میپسندیدیم.
صحبت سَرِ اقتباس شد و داوود امیریان میهمان بودند. خب آقای امیریان نویسنده جام جهانی در جوادیه و رفاقت با تانک و... حرفهای خیلی بدی زدهنشد راجب اقتباس، مهمترینشان شاید اینها میشد:
١. اقتباس چیز بدی نیست! اتفاقا خوب هم است.
٢. هالیوودیها خیلی خوب بدنبال اقتباس اند و بقول آقای جوان (افخمی)، تیراژ بالای صد هزار را، روی هوا میزنند!
٣. بین سینما و ادبیات ما جدایی افتاده و باید قهر را، آشتی بدهند.
۴. بعضی آثار ادبی، برای اقتباس مناسبتر اند. مثلا قصههای مجید هوشنگ مرادی کرمانی، از بوفِ کورِ صادق هدایت!
-بنابراین آثار اقتباسی ما تا کنون، معمولا خوب اقتباس نشده و منبعشان هم، خیلی پتانسیل سینماییشدن نداشته.
۵. تهیهکنندهها تو سَرِ فیلمنامهها نزنند و نه خیلی پایین بگیرند، نه خیلی بالا. بین ۵ تا ١٠ درصد متوسط.
سلامتی شما؛ دیگر چیزی (حرفی) نبود یا ما یادمان نیست.
بعد از آن سید عماد حسینی آمد که کارگردانی فیلم "استاد" را، بر عهده داشته. فیلمی که انگار در یک محیط کوچک و ٢ اتاق میگذرد و موضوعشان هم احتمالا بالاتر از خودش است. از همین اسم و موضوع و اینها، حسابِ بعضی چیزها دستِ آدم میآید؛ بگذریم.
عماد حسینی از سختیهای کار گفت و تهیهکنندهها و شورای پروانه ساخت و فیلم اوّل ساختن و یک گفتوگوی صمیمانه، با تهیهکننده فیلمشان (جوان اَفخَمی).
سرفصل حرفها هم چنین بود:
١. سینما مال ۵٠ تا تهیهکننده؛ نه کسی بیاید و نه کسی برود. اینها هم که دنبال بهره بردن و رانت خوردن از تولیدات سینمایی هستند بیشتر (تا تولید اثر چه تجاری چه اصلا هنری).
- فیلمسازان جوان، سختی زیادی در سروکله زدن با این تهیهکنندهها دارند و سخت میتوانند، کار را به آنها بقبولانند و با هم، شروع کنند.
٢. "استاد" را یکجور مشارکتی و سهامی ساختیم (افخمی) و هر کسی، در آن سهمی دارد. بودجه ٣.۵ میلیاردی فیلم احتمالا بدون حساب رقم این سهمها میباشد (برداشت شخصی).
٣. جوانان بهتر است تا قبل ٣٠ سالگی، فیلم نسازند و مشغول تدوین و فیلمبرداری و کار دیگری باشند. وگرنه میشوند اورسون ولز که با یک فیلم، سینما را باز کرد و تمام کرد! شروع پیوسته و آرامآرام. سن بلوغ را بگذارید اواخر ۵٠ و نزدیک ۶٠.
۴. عجب بازیگرهایی داشت فیلممان و... کلا لطفا از فیلمتان نه تعریف کنید، نه توضیح بدهید، نه چیزی. مرسی.
- خود گویی و خود شِنویی.
۵. شورای پروانه ساخت صالح نیست و اصلا ضدایران است! به ما میگوید مثل آمریکاییها فیلم بسازید! سَرِ پروانه دادن هم اذیت میکنند و کلا اگر این پروانه بِرِسَد به دست فیلمهایی خاص (که امتیازات مثل وام و غیره میگیرند) بهتر است. لااقل شورا را درست کنید و جوانها را، کمتر اذیت کنید!
دیگر سلامتی و عاقبتبهخیری شما؛ همینها به خاطر میآید.
چند ویدیو (میانبرنامه) هم که یکی مربوط به جشنواره ونیز و تاریخچه آن بود و این قبیل ویدیوها، و میانبرنامهها، کاملا هم مخاطب را از خستگی در نمیآورند و شگفتزده نمیکنند. در بعضی برنامهها چنان از موضوع پرت اند که آدم آرزو میکند، نباشند تا بحث از دست نرود(!). هر چه هست مزیت آنها بر پایه بیان راوی (اندک) و محتوا و متن خود برنامه (بسیار) بر میگردد و باید از آن حالت تیتر گفتن و همه چیز را خیلی تقلیل دادن و خالهشادونهای تعریف کردن، بگذرند و جدیتر شوند و واقعا، حرفی در آنها زده شود.
کار رسید به میز نقد؛ منتقد: امیر قادری.
امیر قادری شروع کردند و ما تا بفهمیم کلا موضوع سر چیست، یک چند دقیقهای گذشت! یک مقدمه آدم برود! شاید مخاطب بلانسبت حضرت اشرف ما، گیج و خنگ بود و سَر در نمیآورد!
بعد اینکه از خود و حال و احوال خود و خصوصیات و علایق خود (بعنوان منتقد)، باید گفت، ولی، ولی به جایش و مکانش، و زمانش. نه اینکه منتقد یا مجری یا کس دیگری، صرفا حدیث نفس بگوید یا شرح معوقه روزگارش!
البته آقای قادری تقصیری ندارند؛ به من هم بهروز خان وعده نگاتیو میدادند، بعد بلوری تحویل میدادند، حالم دگرگون میشد.
در حرف سَرِ فیلمها، یک دعوای اشتباهی است در قادری عزیز و آن، زدنِ سینمای ملی و فیلم به اصطلاح، انقلابی یا دفاع مقدسی است. ایشان فکر میکنند انقلاب یک مشت دریوری ساخته و از بین اینها، یک موقعیت مهدی در آمده؛ یعنی موقعیت مهدی هم قاطی اینها میبینند(!). بعد بهتر است قید این ۵٠٠ فیلم بد را بزنیم تا حالا مثلا یک روزی، موقعیت مهدیای بیاید و فیلم خوبی تولید شود.
دوما که فرقی بین انقلاب، ایران یا جنگ، قائل نیستند. بنظرشان همه اینها انگیزهای ملی است و این ملی هم، نکند که ناسیونالیسم باشد؟ یا یک وطنپرستی معمولی؟ دوستان ندیدند که در شاهنامه، وطنپرست چگونه خدایپرست هم هست؟ بنظر میآید منتقد هفت، عقد عداوتی دارد با فیلمی که، چهره انقلاب یا منسوب به آن را دارد و از طرفی، هیچ علاقهای به مسئلهای اسلامی یا موضوعی دین (که هویت ما است) ندارد و بنظر او، همه این جریان باید وصل شود به ملیگرایی و شهدا هم، سَرِ چند وَجَب خاک جنگیدند.
البته خیلی هم غلط نیست ولی، چشم پوشیدن بر حقایقی که در ذهن و اَنفُس و بطنِ روحِ خداپرستانه و اسلامی ما وجود دارد، حداقلش نتیجه بحث و فکر شما را، تقلیل میدهد و مقدمات مهمی را، از نتیجه سلب میکند.
این برای منتقد برنامه تلویزیونی هم مناسب نیست؛ جایی که او، در نقد موقعیت مهدی، نباید صرفا به تکنیک و بافت اشاره کند و باید، بَطن و محتوای (حرف یا هر چه شما میگویید) آن را هم، ببیند.
و اینکه آقای قادری، باید یکم با بهروز خان ما مهربانتر و نرمتر باشند و یکم کوتاه بیایند. زیاد لازم نیست به بعضی از پافشاریها و ایشان، بهتر است برای در آمدن بحث، هر از گاهی یک ظرافتهایی به خرج بدهند و گوش به حرف بدهند، مثلا علیالحساب درستی قضیهای را قبول کنند چون اصرار بیجایی گاها، بر حرف خود دارند.
از طرفی هم آقای اَفخَمی، طبق سابق زیاد ماله روی ضعف و عیب فیلمها نکشند! بگذارید منتقد بزند با خاک یکی کند!
این بود خلاصهای از برنامه هفت شب اول؛ میز نقد باید قویتر و پختهتر باشد و این مهم، بر دوشِ منتقد (امیر قادری) است که مسلما من با ایشان زاویههای فکری زیادی دارم ولی لااقل، باید حرف و نظر خود را، قویتر و چه میدانم؟ محکمتر و همهجانبهتر بزنند. فعلا که یک جای کار میلنگد و منتقد، باید بیشتر تلاش کنند تا وعده "سینمای مردم" و فیلمی که برای آنها و زندگی آنها باشد، به ثمر بنشیند. فعلا این حرف حالت شعاری و احساسی دارد و پشتوانه فکری و نظریاش را، ما در مواجهه ایشان با سینما، ندیدهایم. فقط در این حد که دولتی نباشد یا... میخواهید امپریالیستی باشد؟ یا نئولیبرالی؟
واقعیت این است که امیر قادری خیلی اسیر زدن ایدئولوژی شده و نفتینفتی و دولتیدولتی و این چیزها میکند، خدا خیرش دهد! فیلم را نقد کن اوغلان!