یکی از چیزایی که بعیده توی زندگیمون یادمون داده باشن اینه که انرژی ذهنی ما محدوده. من کمتر کسی رو دیدم که حساب و کتاب مصرف انرژی ذهنیش رو داشته باشه و با توجه کردن به انرژی ذهنی استفاده از مغزش رو بهینه کرده باشه. وقتی نتونیم این انرژی رو درست مدیریت کنیم هم کارهامون جلو نمیره، هم همیشه ذهنمون خستهست. ما قبلا هم توی اپیزود چطور سخت کار کنیم؟ یه کمی در مورد این موضوع حرف زده بودیم ولی توی این اپیزود میخوایم توی این مسئله عمیق بشیم و باهم یادبگیریم چطوری انرژی ذهنیمون رو مدیریت کنیم.
نوشتهای که میخونید، متن اپیزود چهل وهشتم پادکست کارکست هست. این قسمت و اپیزودهای جدید کارکست رو میتونید از وبسایتمون ،کست باکس،اپل،گوگل،اسپاتیفای،ناملیک گوش کنید.
سلام! این اپیزود ۴۸م از کارکسته که داره توی آخرین روز از مرداد ماه ۱۴۰۱ منتشر میشه. توی هر اپیزود از کارکست، من، محمدهادی شیرانی به کمک تیم کارکست، میریم سراغ اطلاعات علمی روز دنیای کسب و کار و کاربردشون رو توی زندگی بررسی میکنیم. این اپیزود برگرفته از یه مقاله توی مجلهی MIT Sloan Reviewه که توی سال ۲۰۲۲ منتشر شده. نویسندهی این مقاله آقای جوردن بیرنبام هستش که مدیر ارشد اجرایی یه شرکتیه به اسم beetsy. کار بیتسی اینکه روی کاربردهای علوم رفتاری توی کسب و کار تحقیقات علمی انجام بده.
این مقاله برای خودم جذاب بود چون چیزهایی که من جسته و گریخته از اینور و اونور در مورد مدیریت فکر کردنم، یادگرفته بودم رو به شکل منظم و مرتبی جمعبندی کرده بود و این نگاه کلی بهم کمک کرد که بتونم در مورد فکر کردن خودم، فکر کنم! مهم نیست کارتون چیه یا کجا زندگی میکنید، هممون توی زندگیمون کلی فکر میکنیم. اینکه یادبگیریم چطوری بهتر فکر کنیم برای هممون مفیده. البته اگه بخوام دقیقا چیزی که مقاله گفته رو بگم، اسمش رو گذاشته انرژی شناختی. مثل علوم شناختی که میگن. ولی فکر نمیکنم ترجمهی من به انرژی ذهنی خیلی مفهوم رو توی فارسی بهم بزنه.
قبل از اینکه اصل داستان رو شروع کنم یه چندتا چیز هم بگم. یکی اینکه اگه توی شبکههای اجتماعی مارو دنبال نمیکنید، بیاید و فالوومون کنید. ما توی اینستا، توییتر، تلگرام، لینکدین و ویرگول اکانت داریم و به فراخور هرکدوم از این شبکههای اجتماعی سعی میکنیم موضوعات مربوط بهشون رو منتشر کنیم. اگر دوست دارید از پادکست حمایت مالی کنید، صفحهی حامیباش کارکست لینکش توی توضیحات اپیزود هست، سرچ هم بکنید براتون میاره. کارکست رایگانه، همیشه هم رایگان باقی میمونه و این لینک فقط برای کساییه که خودشون دلشون میخواد توی هزینههای تولید پادکست با ما شریک بشن. در نهایت هم اگه فکر میکنید براتون جذابه که سابسکرایبر کارکست بشید، بیاید و توی توییتر، یا اینستاگرام بهمون بگید تا باهم حرف بزنیم و شاید تونستیم باهم کار کنیم.
دیگه حرف اضافه بسه، بریم سراغ انرژی ذهنی!
مقاله با این مقدمه شروع میشه که نوروساینس کاملا به این جمعبندی رسیده که مغزما فقط توانایی پردازش بخشی از اطلاعاتی که بهش میرسه رو داره و مقدار انرژی ذهنی ما بسیار محدوده. این انرژی هم خیلی ربطی به این نداره که ما چقدر انرژی ذهنی لازم داریم یا چقدر به خودمون فشار بیاریم که انرژی داشته باشیم. در نتیجهی این محدودیت مغز ما تمام تلاشش رو میکنه که حداقل انرژی ذهنی رو مصرف کنه، دلیلش هم تنبلی نیست، بهینگی مصرف انرژیه! در نهایت چیزی که برای ما مهمه اینه که ما یه مقدار مشخصی در طول روز میتونیم فکر کنیم پس مهمه این انرژی محدود رو مناسب مصرف کنیم، تا بهترین نتیجه رو ازش بگیریم. این انرژی انقدر محدوده که ما نمیتونیم توی زندگیمون به چیزایی فکر کنیم که حواسمون رو پرت میکنن یا اینکه انرژی ذهنیمون رو به شکل آسیب زنندهای خالی میکنن.
حالا راه حل برای کنترل این مصرف چیه؟ این که از قبل براش برنامهریزی کنیم، بودجه بندیش کنیم. بعد شما ممکنه بگید، داری شوخی میکنی حتما. ما چجوری از قبل بدونیم قراره به چی فکر کنیم؟ هر روز هزارتا اتفاق داره توی زندگیمون میفته، هی شرایط غیرمنتظره پیش میاد. نمیشه که از قبل فکر کردن رو براش برنامهریزی کرد. این حرف غلط هم نیستا، ولی کامل هم نیست. درسته که کلی اتفاق متفاوت داره میفته ولی ما هم میتونیم یه کلیتی رو براش برنامه ریزی کنیم و جا برای اتفاقات غیرمنتظره هم بذاریم. هیچ برنامهای نیست که ۱۰۰٪مطابقش بشه پیش رفت، توی این موضوع خاص هم که اوضاع خیلی خراب تره. در نهایت ولی کاری که میشه کرد اینه که تا حد ممکن برنامهریزی کنیم برای انرژیمون تا بتونیم توی بلند مدت نتیجهی بهتری بگیریم.
ما دو جور فکر کردن داریم. فکر کردن خودآگاه و فکر کردن ناخودآگاه. تفکر ناخودآگاه ما اتفاقا تاثیر بیشتری توی زندگیمون داره. توی روند تکاملی مغز میگن که یه مغز خزنده داریم ما، که از زمان خزندگان دیگه خیلی پیشرفت نکرده. یه بخش نئوکورتکس هم داره مغز که مسئولیت تفکر ارادی رو داره. اون مغز خزنده که مسئول همون تفکرات ناخودآگاه، حواسش بهمون هست که بتونیم از چالشهای زندگی روزمرهمون با موفقیت رد بشیم. مثلا بتونیم سختیهای احساسی رو باهاش کنار بیایم، یا کلا هرکار روزمرهای رو انجام بدیم. این مغز ناخودآگاه راحت، سریع، شهودی و احساسیه. اون بخش آگاه تفکر داستانش فرق داره، سخته، کنده، نیاز به توجه داره و منطقیه. شما مثلا رانندگی کردنتون از خونه به محل کار با استفاده از مغز خزندهست، عادت داریم میذاریم روی حالت خودکار انگار مغزمون رو و رانندگی میکنیم میریم سر کار. ولی وقتی میخوایم با GPS یه جای جدید بریم باید از نئوکورتکس مغزمون استفاده کنیم و ازمون انرژی میبره رانندگی کردن. این دو مدل فکر کردن رو هم آقای دنیل کانمن توی کتاب تفکر سریع و آهسته یا همون thinking fast and slow به صورت مفصل بحث کرده. ما صرفا میخواستیم باهاش آشنا بشیم. چون مغز نئوکورتکسی ما انرژی زیادی مصرف میکنه، بیشتر تصمیمگیریهای ما توسط اون بخش خزندهی مغز اتفاق میفته. حتی بعضی از تحقیقات میگن ۹۰ تا ۹۵٪ تصمیمگیریها توسط اون بخش از مغزه. حالا این بهینهسازی انرژی مغز یه مشکل اساسی داره، چون میخواد انرژی مصرف نکنه، به این فکر نمیکنه که به چی فکر کنیم و به چی فکر نکنیم، هرچی بهش میدن رو با صرف کمترین انرژی ممکن بهش فکر میکنه. ولی خب این انرژی محدود نباید صرف فکر کردن به هر چیزی بشه که. حالا کاری که ما میخوایم بکنیم چیه؟ اینکه بیایم مصرف انرژی رو با صرف انرژی مناسب خودمون بهینه سازی کنیم. برای اینکار هم لازم داریم دوتا اتفاق بیفته. یکی اینکه به صورت مناسب توی بخش نئوکورتکس مغزمون انرژی مصرف کنیم، یکی هم اینکه جلوی فکرهای غیر ارادیی که بدردمون نمیخورن رو بگیریم. پس کل این برنامهریزی که ازش حرف زدیم همینه. انرژی نئوکورتکس رو کجا مصرف کنیم و کجا جلوی مصرف انرژی مغز خزندهایمون رو بگیریم. اون بخشی که باید روش تمرکز کنه نئوکورتکس مغز اینه که رفتارهای گذشتهمون رو تحلیل کنه و با استفاده ازشون در مورد آینده تصمیم بگیره. بخشی که میخوایم جلوش رو بگیریم، فکر کردن دوباره و دوباره به چیزهاییه که نمیتونیم تغییرشون بدیم و توشون گیر کردیم!
خب به قول نویسنده، قهرمان داستان ما reflectionه. ینی چی؟ یعنی اینکه بتونیم به بازخورد اتفاقات زندگیمون فکر کنیم. نویسنده میگه فکر کردن به بازخورد رفتارهامون بهترین خروجیش میشه بهترین نسبت مصرف کردن انرژی به پیشرفت. ولی قبل اینکه بتونیم اصلا رفلکشن داشته باشیم نیاز داریم که یه صفت مهم دیگه رو توی خودمون تقویت کنیم و اون فروتنیه. فروتنی مهمه چون اگر ما یه تصویر قرص و محکم از درستی و غلطی رفتارهای خودمون توی ذهنمون داشته باشیم، موقعی که به اتفاقات فکر میکنیم به جای اینکه تلاش کنیم ازشون یادبگیریم، داریم در واقع سعی میکنیم اون تصویری که از خودمون توی ذهنمون ساختیم رو تقویت کنیم. بهترین نوع تفکر اینه که با توجه به اتفاقاتی که برامون افتاده در مورد باورهامون فکر کنیم و سعی کنیم که بهترشون کنیم. اگه اون فروتنی نباشه همچین نوع تفکری تبدیل میشه به یه تهدید برای حیات خودمون و در نهایت نمیتونیم از بهترین نوع فکر کردن استفاده کنیم.
در مقابل بدترین شکل فکر کردن Ruminationهستش. به فارسی میشه اندیشناکی یا نشخوار فکری. نشخوار بیشتر دوست دارم چون دقیقا همون اتفاقیه که میفته. تعریفش اینه که به فکری گفته میشه که دیگه خاصیتی نداره. مثل گاو که علفی که خورده رو میاره بالا و میجوه دوباره. اونم خاصیت غذایی مجدد بهش نمیده. اینم مثل همونه. توی زندگی من که کم نبوده این داستان. یکی تو خیابون میپیچه جلومون، ۲۵۰ بار به این فکر میکنیم که کاش فلان فحش رو داده بودم یا بوق زده بودم یا هرچی. این تکرار دوباره و دوبارهی یه فکر چیزیه که انرژی فکریمون رو به بدترین شکل تلف میکنه. اگه چیز جدیدی برای پیشرفت خودمون یا ایدهی جدیدی برای اینکه چطور بهتر بشیم به ذهنمون نمیرسه ینی داریم نشخوار فکری میکنیم و انرژی مغزیمون رو از بین میبریم. این نوع فکر رو از بین بردن، کار مشکلیه. دلیلش هم اینه که بخش ناخودآگاه مغزمون، همونطوری که قبلا هم گفتیم، این دوباره و دوباره فکر کردن رو به شکل ناخودآگاه انجام میده. چیزی که ما باید یادبگیریم اینه که حواسمون به نشخوار فکری باشه و به محض اینکه فهمیدیم داریم انجامش میدیم به صورت خودآگاه جلوش رو بگیریم. این پس تا اینجا شد انواع فکر. حالا از اینجا به بعد میخوایم هم اون بودجه بندی انرژی مغزیمون رو انجام بدیم و هم روشهایی از روانشناسی رو باهم یادبگیریم که کمکمون کنه نوع فکر کردنمون رو بهینه تر کنیم.
هدف بودجه بندی انرژی ذهنی که کاملا مشخصه. میخوایم جلوی اینکه انرژی صرف نشخوار فکری بشه رو بگیریم و انرژی رو متمرکز کنیم روی بازخورد یا همون رفلکشن. ولی خب ذهن ما که قابل پیشبینی نیست. نمیتونیم به یه برنامهی ثابت بچسبیم. برای همین این بودجه بندی و برنامهریزی بیشتر شبیه نقشه میمونه تا مثلا شبیه قطب نما باشه. نقشه رو چندوقت یه بار نگاه میکنیم ببینیم اگه اشتباه رفتیم راه جدیدی به سمت هدفمون پیدا کنیم ولی قطب نما درست و غلط داره و در هرلحظه بهمون نشون میده که کدوم وری باید بریم. پس این چیزی که بهش میگیم بودجه بندی بیشتر شبیه یه نقشه میمونه. نویسنده میگه راههایی که ما برای بهبود قضیه پیدا کردیم از روانشناسی مثبت، CBT و اقتصاد رفتاری اومده. من چون توی هیچکدوم این حوزهها هیچ تخصصی ندارم صرفا حرفای مقاله رو براتون نقل میکنم. درستش و غلطش بمونه برای جستجوی بیشتر شما و متخصصهایی که توی این زمینه سالها کار کردن. اول از همه بگیم که هرروشی که باعث بشه شما انرژی ذهنیتون رو درست استفاده کنید روش مناسبه. هر کسی ممکنه با دیگران فرق بکنه. ولی یه کاری که به اکثر آدما کمک میکنه اینه که بیان و کارهای شخصی رو از زندگی حرفهای جدا کنن و برای هرکدوم راهکار جدا برای بودجه بندی داشته باشن. کمک دیگهای که اینکار میکنه اینه که باعث میشه شما موقعی که کار نمیکنید به کار فکر نکنید و در نتیجه هم از خستگی بیش از حد بخاطر کار کردن جلوگیری میکنه و هم باعث میشه توی زمانهای مناسب به چیز مناسب فکر کنید. توی این اپیزود ما بیشتر روی جنبهی کار و زندگی حرفهای متمرکز میشیم. توی زندگی شخصی هم خودتون میتونید راه مناسب رو پیدا کنید.
برای اینکه بتونیم توی وقت مناسب به چیز مناسب فکر کنیم، نیاز به ۴ تا لیست داریم. اول میایم محیط کار و زندگی شخصی رو همونطوری که گفتیم جدا میکنیم. بعد یه لیست برای رفلکشن درست میکنیم برای هرکدوم، یه لیست برای نشخوار فکری. از رفلکشن شروع کنیم.
نویسنده اومده یه عالمه موضوع برامون گذاشته که بهشون فکر کنیم و هرچی به ذهنمون میرسه بنویسیم روی کاغذ. بعد حالا میگیم که از این کاغذه چطوری استفاده کنیم. یادمون هم نره که ما فقط داریم در مورد جنبهی کاری داستان صحبت میکنیم. اون نصفهی شخصی جاش توی این اپیزود نیست. حرف آخر هم اینکه این دقیقه از اپیزود رو یه نگاهی بهش بندازید که اگر بعدا خواستید برگردید و لیست موضوعات رو ازشون استفاده کنید بتونید. خب دیگه بریم سراغشون.
با ماموریت شروع میکنه. میگه به این چیزا میشه فکر کرد: چه چیزی رو بهش اهمیت میدی، وقتی که براش میذاری رو زیاد کنی، راههایی پیدا کنی برای اینکه بیشتر انجامش بدی. بعد میره سراغ رشد: بدست آوردن تواناییهای جدید، اضافه کردن ارزش و رشد شغلی چیزایی هستن که میتونیم بهشون فکر کنیم. بعدی روابطمون با آدمای دیگهست. چیزایی مثل ساختن روابط جدید، بهتر کردن دینامیک رابطمون با آدمای فعلی و حفظ کردن روابطمون با توجه کردن به رابطه. بعدی استراتژیه. مشکلات رو پیدا کردن و شرایط رو پیشبینی کردن انواع رفلکشنهاییه که میتونیم در مورد استراتژی داشته باشیم. بعد میشه موضوع عملیات، بهینه کردن روش کار کردن فعلی و الویت بندی مربوط به اندازهگیری کردن چیزهاییه که باید بهشون فکر کنیم. بعد از این نوآوریه. ایده پردازی کردن، بهتر کردن پیاده سازی نوآوری و علاوه بر اینها اینکه چطوری میشه ارزش جدید خلق کنیم. بعدی مشتریها هستن. افزایش رضایت مشتری، بهبود نرح بازگشت مشتریها به ساپورت و ارتباط عمیق تر با مشتریها سه تا چیزیه که برای فکر کردن بهمون توصیه میکنه نویسنده. آخریش هم مارکتینگه. به روز کردن ارزش پیشنهادی، بهبود نوع و شکل پیاممون به مشتری و راههای غیر سنتی تبلیغ چیزهایی هستن که باید بهشون فکر کنیم.
الان من یه لیست بلند و بالا رو خوندم براتون، یه لحظه دوباره مرور کنم میخواستیم چیکار کنیم. یه سری موضوع رو گفتیم، قرار بود بهشون فکر کنیم، اونایی که مهم هستن برامون رو جدا کنیم، بعد توی بودجه بندیمون بیایم به صورت مداوم به این موضوعات فکر کنیم تا ببینیم از اتفاقات گذشته میتونیم چی یادبگیریم که توی آینده این مواردی که برامون مهمن رو بهتر کنیم. علاوه بر این. همین الان که اینا رو شنیدید شاید یه چیزایی به ذهنتون برسه که این موضوع رو خوبه بهش فکر کنما. اینا رو بنویسید یه جایی، بعدا بدرد بودجه بندیتون میخوره.
خب این تا اینجا شد لیست کارایی که باید بهشون فکر بکنیم. حالا بریم سراغ چیزایی که آدما معمولا نشخوار فکری میکنن.
حتما براتون پیش اومده که مثلا یه حرفی یه جایی زده باشید، بعد با خودتون هی بگید چرا فلان چیزو گفتم؟ خب این الان آبرو و حیثیتم رو میبره. کار و زندگیم رو نابود میکنه. ازین حرفا. بعد تهش هم هیچی نشده دیگه. ولی این که معمولا هیچی نمیشه باعث نشده که ما به صورت ناخودآگاه بهش فکر نکنیم. این ترس و نگرانیی که داریم و هی به اون موضوع فکر میکنیم هم شدیدا برامون هزینه داره. چون داره شدیدا انرژی ذهنیمون رو مصرف میکنه. انقدر مصرف انرژی زیاده که هم حافظمون رو خراب میکنه، هم جلوی اینکه کاری رو شروع کنیم یا کارا رو به آخر برسونیم رو میگیره. کلا این نشخوار فکری سر کار برای آدمای مختلف باهم فرق داره ولی یه سری چیز هست که برای اکثرمون تکراریه. دوباره لیستشون رو اینجا میگم، شما هم یه نگاهی به دقیقهی پادکست بکنید که اگه خواستید برگردید اینجا بتونید.
اولیش حس بیرون افتادنه. انگار راهمون نمیدن توی گروهها. حالا مثلا جلسهای دعوتمون نکنن، توی موضوعی نظرمون رو نپرسن، توی تصمیم گیری دخیلمون نکنن. این چیزا. دومیش سیاست توی محیط کاره. اینکه در مورد بدرفتاری یکی حرف بزنیم، با کسی مشکل داشته باشیم، تاثیر اون ساختار قدرت محل کار رو روی خودمون ببینیم. سومی حس ناامیدیه. مثلا بهمون ارتقا ندن، یه کاری که برامون مهمه انجام بدیم رو بدن یه کس دیگه انجام بده و توی توافقها و قراردادهای جدید دخیلمون نکنن. بعدی بی احترامیه. اینکه یکی یه نفر دیگه رو تحقیر میکنه رو جلوش وایسیم یا مثلا زورگویی یا اخراج.
بحث بعدی مدیریت کار هاست. اینکه به ددلاینها برسیم و حجم کارمون رو مدیریت کنیم. بعدی عدالته. برخوردمون با رفتار ناعادلانه، هدیهها و نتایج این برخوردها. نکتهی بعدی ارتباطمون با بقیهست. همکاریها رو بتونیم درست پیش ببریم، یا اینکه حمایت نشیم توی فرآیند کار. در نهایت هم حس نداشتن امنیته. اینکه حس کنیم بقیه میخوان بهمون خیانت کنن یا مثلا تواناییهای خودمون رو دست کم بگیریم. از اینجور چیزها.
حالا اینا رو گفتم، لیست نوشتاریشون رو هم حتما توی اینستاگرام منتشر میکنیم. اینهایی که به نظرتون بهتون مربوط میشد رو روی یه کاغذ بنویسید. لازم هم نیست با کسی درمیون بذارید. فقط میخوایم حواسمون باشه که این چیزا، چیزایی هستن که فکر مارو درگیر میکنن و باعث هیچ پیشرفتی هم نمیشن.
قدم بعدی اینه که بیایم این دوتا لیستی رو که نوشتیم مرتب کنیم. به ترتیب الویت بنویسم هر دوتا بخش رو. این کار رو که کردیم چنتا نکته هم هست که باید رعایت کنیم. اول از همه اینکه این لیستی که درست کردیم رو باید جلوی چشممون داشته باشیم. حالا میخوایم بچسبونیم به مونیتورمون. بزنیم به میز کارمون. هرجایی. یه چیزی قد کارت ویزیت درست کنم بذاریم جلوی چشمون که این بودجه بندی توش باشه. به قول قدیمیا از دل برود هرآنکه از دیده برفت! اگه جلوی چشممون نباشه چهار روز دیگه کلا یادمون میره همچین کاری کرده بودیم. حتما یه بخشاییش شخصیه، پس اگر میخواید محیط کار بچسبونیدش، بعضی بخشهاش رو رمزی بنویسید که بعدا براتون مشکل نشه.
کار بعدیی که باید بکنیم، اینه که یه روتین روزانه درست کنیم که مخصوص فکر کردن به همین بودجه بندیمون باشه. یعنی چی حالا؟ یعنی قبل رانندگی کردن یا کلا از جایی به جای دیگه رفتن یه بار مرور کنید این بودجه رو که توی راه بتونید به این فکر کنید که چطور با این مسائل مواجه بشید. اگه از خونه کار میکنید یا کلا زمان کمی توی راهید چندتایی وقت ۵ دقیقهای توی روز به این کار اختصاص بدید از قبل و وارد تقویمتون هم بکنیدش که سر وقتش پاشید برید انجامش بدید. مثلا میتونید برید یه دوری توی کوچه بزنید و برگردید. این چندبار در طول روز به برنامهریزی فکر کردن باعث میشه که آروم آروم عادت کنیم به حذف کردن نشخوار فکری و جا دادن رفلکشن بیشتر توی زندگیمون. علاوه بر این خوبه که چندتایی آلارم روزانه روی گوشیمون ست کنیم که بهمون بگه بودجه بندی رو بخون و تا وقتی نخوندیم خاموش نکنیم آلارم رو که یادمون نره خوندنش. داریم مغزمون رو عادت میدیم کم کم انگار که اونجوری که بهینه تره فکر کنه. علاوه بر این هم خوبه که بخشهای رفلکشن بودجه بندیمون رو بذاریم توی برنامهی روزانمون و هر چند روز یه بار یکیشون رو انتخاب کنیم و در موردش فکر کنیم. اینطوری میتونیم به صورت مداوم توی هر کدوم این رفلکشنها پیشرفت کنیم.
در نهایت هم این بودجه بندی بعد از یه مدت خاصیت خودش رو از دست میده. فکرهایی که میشد رو کردیم، اون نشخوارهای قبلی شاید کلا از ذهنمون رفتن و در نتیجه باید بشینیم یه بار دیگه این بودجه بندی رو بازبینی کنیم. باید برگردیم به همون سوالهایی که گفتم، مرورشون کنیم و بودجه بندی به روز درست کنیم. این فرآیند رو باید به صورت مداوم حفظ کنیم تا بتونیم خوب پیشرفت کنیم.
خب، حرفای این اپیزود به آخر رسید. وقت اینه که چیزایی که گفتیم رو مرتب و منظم جمعبندی کنیم که یادمون نره چی یادگرفتیم. از دوتا بخش مختلف مغز شروع کردیم. گفتیم یه بخش خزندهای مغز داریم که انرژی کمتری مصرف میکنه، سریعه و ناخودآگاهه. یه بخش دیگه مغز به اسم نئوکورتکس هست که خودآگاهه، کندتره، انرژی بیشتری مصرف میکنه ولی منطق و استدلال از این بخش مغز میاد. گفتیم مغز ما بالای ۹۰٪ انرژیش رو توی بخش خزندهای صرف میکنه چون میخواد بهینه باشه و کمترین انرژی رو مصرف کنه. مشکلی که وجود داره اینه که اون بخش ناخودآگاه میتونه نشخوار فکری بکنه و باعث بشه که انرژی مغزمون تلف بشه. گفتیم بهترین نوع فکر کردن رفلکشنه، اینکه برگردیم و به کارهای گذشته فکر کنیم و ازشون درس بگیریم و بدترین نوع فکر کردن نشخوار ذهنیه که باعث میشه هیچ چیز جدیدی به دست نیاریم. کاری که ما باید بکنیم اینه که یه برنامهریزی داشته باشیم برای اینکه جلوی نشخوار رو بگیریم و وقت بیشتری به رفلکشن اختصاص بدیم. برای اینکار دوتا لیست داشتیم که از توش بتونیم چیزهایی که باید روشون رفلکشن داشته باشیم و نباید نشخوارشون کنیم رو پیدا کنیم. بعد گفتیم اینا رو مینویسیم روی یه کارت، سعی میکنیم جلو چشممون باشن، بهشون وقت مشخص اختصاص میدیم که در موردشون فکر کنیم و در نهایت هم چندوقت یه بار این لیستمون رو آپدیت میکنیم.
توی یه جمله، کاری میخوایم بکنیم اینه که هروقت فهمیدیم داریم نشخوار فکری میکنیم متوقفش کنیم و هر چند ساعت یه بار یه رفلکشنی داشته باشیم روی اتفاقات.
مثل همیشه رسیدیم به آخر این اپیزود از کارکست. از شما ممنونم که این اپیزود رو تا آخرش گوش کردید، مایهی افتخار ماست که به ما گوش میکنید. یادتون نره مارو به دیگران معرفی کنید، ما از مسیر شما رشد میکنیم. مثل همیشه ممنونم از تیم کارکست، محمدرستگار زاده، علی امیریان، آیلار صیامی، پویا کهندانی، سعیده شیرانی و سارا میرموسی. این بود اپیزود ۴۸م از کارکست!
https://sloanreview.mit.edu/article/building-the-cognitive-budget-for-your-most-effective-mind/
بقیه قسمت های کارکست رو می تونید از طریق cast box هم گوش بدید.