ویرگول
ورودثبت نام
سعیدعرفانی
سعیدعرفانی
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

#زاغ_و_روباه_ورژن_جدید


زاغکی  قالب پنیری از مارکت خرید
پر زد  رفت تا به جنگل قصه ها رسید

بر شاخه ای بنشست در انتظار روباهی 
روباهی که رد میشد زان حوالی گهگاهی

زاغک دلشکسته ز قصه فریب روباه
بدان امید شاید بستاند انتقام و اه

ناگه زاغ شنیدش ز دور صدای آشنایی
گفتا ای کاش باشد این آواز از روباهی

پیدا شد روبهی ز دور با آن دم زیبایش
شاد و خندان بدون غصه نان فردایش

گفت به به زاغک قصه ها با آن اواز
با آن رنگ سیاه و پرشکوه و فر و ناز

گفتا سلام بر روباه پر فریب و حیلت ساز
آمده ام تا با تو قصه دیگری کنم آغاز

گفتا نمیدانی مگر توبه کرده ام از نیرنگ
دگر با کس نه دشمنی میکنم و نه جنگ

درخت گردویی مرا ارث از پدر چون رسید
گردوهای ترد و خوشمزه و بس سفید

بگذشته از من دغلبازی  با این سن و سال 
توبه نمودم به جان زاغک خوش پر و بال

بیا تا با گردویی تازه  از دلت بیرون کنم
جنگلی را با این کار خود  حیرون کنم

روبهی در مشتش گردوی بزرگی داشت
چون سیبی گردو را به بالا بیافراشت

دهان بگشود تا گردو گیرد چون پر کاهی
پنیرش ز منقار بیافتاد در دهان روباهی

منقار زاغ خرد و گردو هم بسی بود درشت
روبهی پنیر در دهان و گردویش به مشت

بشکست گردو  در کنار پنیر زاغک بنهادش
گفتا آفرین بر حیلت گری خود و اجدادش

روی کرد به  زاغ سیاه و چنین گفت روباه
بدان تا ابد من رویاه ام و تو هم زاغ سیاه

در نهاد مرا اینگونه حیلت و نیرنگ سرشت
بر کاکل سیاه تو عمر دراز  و قارقار زشت

نه تو حیلت توانی نه من چون تو عمر زیاد
نه عقاب بر خاک نشیند و نه مرغ بر ابر و باد

ابله است آنکه عمری در پی انتقام نشست
عمر و جوانی خود بیهوده میدهد ز دست

برو زاغک گر ببینمت بار دگر بر شاخسارت
به فریب و نیرنگی میکنم  بار شکارت

#سعیدعرفانی

زاغ روباه
سعیدعرفانی .ساکن مشهد ..تحصیلات : تکنسین فنی تاسیسات ، لیسانس ادبیات شغل حرفه ای :پیمان کار تاسیسات .کار فرهنگی : شاعر ،طنز نویس منتقدادبی و اجتماعی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید