سلام!
چند روز پیش، یادم نیست چی شد که یههو به ذهنم رسید که خودم بیام برای ماشینم دزدگیر بسازم. بعد یه خرده فکر کردم، گفتم خب اصلا چرا بعدش شرکت دزدگیرسازی نزنم؟ برای چند روز همین فکرها توی ذهنم میچرخیدن و میچرخیدن. وقتایی که بیکار میشدم در مورد طرز کار دزدگیرایی که فعلا تو بازار هستن و آژیر و سنسورای مختلف و سیستم برقرسانی ماشین و... میخوندم.
اوّلاش فکر میکردم خیلی کار آسونی باشه. برام عجیب بود که تولید داخلیش انقدر کمه. البته مطمئن نیستم کم باشه، ولی تا جایی که گشتم فقط یه شرکت ایرانی پیدا کردم که دزدگیر ماشین بزنه و اونم معمولا دزدگیرای فابریک سادهی ماشینهای داخلی رو تولید میکرد.
همین طوری برای خودم خیالپردازی میکردم و تصوّر میکردم که آآآره دیگه اصلا یه ماژول بلوتوثی چیزی هم میندازیم روش که حتّی با موبایل هم بشه کانفیگش کرد و... به کلّی فیچرای جذّاب براش فکر میکردم و این که هر سیستمش رو چه جوری پیادهسازی کنیم و...
کم کم داشتم جدّی میشدم؛ ولی از یه طرف دیگه هم میدونستم که خب جوونم و خام... میدونستم که اگر واقعا بخواد همچین چیزی تولید بشه، بحث فقط پیچیدگی فنّی مداراش نیست. جزییاتی مثل حقوق کارگر، تولید بروشور، تولید بستهبندی، طرّاحی و تولید قاب، جزییات تولید انبوه و کللّلی چیز دیگه توی کار دخیل میشه.
تازه اصلا فرض کنیم همه چی اوکی شد و ما هم تولید انبوه کردیم و فرستادیمش توی بازار. اکثر دزدگیرهایی که توی بازار هستن هم از آسیای شرقی وارد میشن و اصلا بعید نیست اون قدر برای واردکنندههاش ارزون تموم بشن که بتونن تو یه چشم به هم زدن این شرکت کوچولو موچولوی ما رو ورشکست کنن!
خلاصه دیگه این مورد آخر کلّی نگرانم کرد. نمیدونستم هم چه طوری باید از جزییاتش سر دربیارم. این طور شد که دیگه دورش خط کشیدم و پروندهش رو بستم و به زبالهدان تاریخ منتقلش کردم. شاید هم دیگه هیچ وقت بهش فکر نکنم. البته نمیخوام بگم که «وااای لعنت به واردات که وضع تولید داخل رو کساد کرده» یا «وااای لعنت به مسئولین که اصلا به فکر تولید داخل نیستن». اصلا بحث این نیست؛ تاکسیه مگه؟
ولی داشتم واسه خودم فکر میکردم که الآن من کلّی برآورد قیمت کردم و کلّی چیز رو بررسی کردم و تهش هم که به نتیجهای نرسیدم، همه چی نابود شد و هیچ اثری از فکرام باقی نموند.
شاید دو روز دیگه، یه نفر دیگه هم همین مسیر من رو طی کنه. و دو روز بعدش یه نفر دیگه و همین طوری شاید آدمهای مختلفی بیان و این مسیر رو طی کنن و تهش هیچ اثری از فکرای هیچ کدوممون باقی نمونه.
خب یه جورایی این وسط داره یه اسراف فکر اتّفاق میافته. شاید اگر من یه جا یه پستی پیدا میکردم که یکی توش گفته بود «آره آقا جاتون خالی چند روز پیش به فکرم رسید یه شرکت دزدگیرسازی بزنم، اتّفاقا اگه فلان طور و بهمان طور تولید میکردم قیمت تموم شدهش ایکس تومن میشد. ولی دیگه دیدم فلان مانع و بهمان مانع جلوی راه تولیدش هستن، دیگه کلّا بیخیال شدم.» خب از همون روز اوّل دور قضیه رو خیط میکشیدم و به زندگی عادّیم ادامه میدادم. چه بسا به چیزای بدیعتر(!) فکر میکردم.
حالا بحث «من» که نیست. بحث «دزدگیر» هم نیست. صرفا حرفم این بود که توی این وضعیت، به خاطر شرایط سیاسی و اقتصادی و... ممکنه هر کس به تولید یه چیزی فکر کنه. ولی این فکرها بیش از حد ایزوله هستن. شاید بشه اسمش رو گذاشت موازیکاری. نمیدونم! به هر حال. دوست داشتم یه چیزی بود که این «موازیکاری»ها و «دوبارهکاری»ها رو رفع میکرد.
بعد دیدم که حالا من حداقل کاری که برای شکستن این ایزولیشن(؟!) میتونم انجام بدم چیه؟ اوّلش به ذهنم رسید که خیلی خشک و خالی یه سایتی بزنیم، هر کس به تولید هر چی فکر کرد بیاد بنویسه. بعد دیدم که خیلی مسخرهس! عملا میشه همین ویرگول. D: (نه به ذهنم نرسید که در نتیجهش بیایم تو ویرگول تجارب ناموفّقمون از تولید رو بنویسیم که بقیّه بتونن بخوننش!)
بعد همین طوری توی تخیّلات خودم غرق شدم و شروع کردم به ایدهپرونی. بعد گفتم که بیایم یه گراف جهتدار بسازیم. هر راسش یه کالا باشه، هر یال از راس u به راس v نشوندهندهی این باشه که برای تولید کالای v به کالای u نیاز هست. مثلا برای تولید کالای «کتاب» به «کاغذ»، «پرینتر» و «چسب» نیاز داریم، پس از رئوس مربوط به «کاغذ» و «پرینتر» و «چسب» یه یال جهتدار به راس «کتاب» میکشیم.
بعد حالا این گرافه رو تولید کنیم با یه بدبختی، ملّت تو یه ساختار تعاملی مثل ویکیپدیا بیان و تجاربشون از تولید هر کالا رو توی اون راس بنویسن. (قاعدتا هر راس(کالا) یه پیجی براش خودش داره دیگه.) خود گراف هم که یه شهودی به ملّت میده که اصلا باید خرج چه کالاهایی رو موقع تولید مد نظر داشته باشن و...
بعد ولی بازم هنوز چرت بود به نظرم. چون ما بین «روشهای تولید» تمایزی قائل نمیشیم! چه میدونم مثلا(تاکید میکنم مثلا D:) ما برای تولید رب، میتونیم گوجهها رو اوّل بریزیم توی مخلوط کن. میتونیم هم بریزیم توی یه دیگ بزرگ و بعد یه الاغ بذاریم توی اون دیگ که گوجهها رو لگد کنه. خب توی روش اوّل پیشنیاز کالای «رب»، کالای «مخلوطکن» هست، توی روش دوم هم «الاغ». امّا ناظر خارجی، چیزی که از گراف میبینه اینه که برای تولید رب به مخلوطکن «و» الاغ نیاز هست. شاید نفهمه که به مخلوطکن «یا» الاغ نیاز هست.
گذشته از اون شاید طی فرآیند تولید یه کالا، کالاهای جانبیای هم به دست بیان ولی توی این گراف خوب نمایش داده نمیشن.
بعد گفتم خب عب نداره میآییم توی گرافمون، یه سری راس جدید اضافه میکنیم، این راسها دیگه کالا نباشن، اینا «روش تولید» باشن. بعد این طوری بشه که هر «روش تولید» یه سری کالا ورودی میگیره، یه سری کالا خروجی میده. مثلا یه فرآیند «تولید بدنهی ماشین»، یه مقدار «ورقهی فلزی» و «دستگاه جوش» ورودی میگیره، در نهایت «بدنهی ماشین» و «ضایعات فلزی» تحویل میده.
پس یالای گرافمون دیگه «از کالا به کالا» نخواهند بود. یالهامون تبدیل میشن به یالهای «از کالا به روش تولید» یا «از روش تولید به کالا» که دستهی اوّل، نشوندهندهی پیشنیازهای اون روش تولید هستن و دستهی دوم نشوندهندهی خروجیهای اون فرآیند.
این طوری دیگه مطالب ملّت هم ساختار یافتهتر میشه. هر کی بخواد چیزی بنویسه، باید یه «روش تولید» اضافه کنه؛ نه مثل حالت قبل، یه پست عادّی توی صفحهی مربوط به یه کالا(مثل فرومها). تازه اگر یه تولیدکنندهای نیاز به یه کالای ایکس داشته باشه، میتونه بیاد توی این گراف و ببینه این ایکس، خروجی چه فرآیندهایی هست؛ چه بسا توی یه فرآیندی به صورت زباله تولید بشه و با قیمت خیلی ارزون بتونه از یه کارخونه که اون روش تولید رو استفاده میکنه، بخردش! (توی همین مثال بالا، یه نفر شاید بتونه آهنپاره رو خیلی ارزون از کارخونهی تولید بدنهی ماشین بخره؛ البته که اینا صرفا مثال هستن!)
حالا البته یه سری ریزهکاری هم داره دیگه. مثلا کالاها خیلی انواع مختلفی دارن؛ قاعدتا نباید به کالای سرمایهای و کالای مصرفی به شکل یکسانی نگاه بشه! یا مثلا بعضی از روشهای تولید به درد تولید صنعتی و انبوه نمیخورن و بیشتر از جنس این پروژههای DIY(Do it yourself) هستن. ولی حالا سعی کردم کلّیّات رو بگم!
ولی خب حالا خودمونیم! همه چی هم صرفا وجود داشتن یه ساز و کار ایدهآل که نیست. یه دلیلی باید وجود داشته باشه که ملّت به سمت این ساز و کار سوق پیدا کنن. تازه کسی هم اگر یه روش خوب برای تولید یه چیزی پیدا کنه، خب میره برای خودش تولید میکنه و پولدار میشه؛ نه این که بیاد اوپن سورس بذاردش توی همچین سامانهای تا بقیّه بتونن ببیننش! اگر بخواد خیلی غنی بشه این سایته، قطعا پر از تجارب «شکست خورده» خواهد بود. که در نوع خودشون باارزشن امّا به جذّابیّت موارد موفّق نخواهند بود. :))
ولی نمیدونم. یه مقدار هم اصلا این فکرم از سمت این فضای اوپن سورس و... میآد. این که اوّل توی فضای نرمافزار جنبش نرمافزار متنباز و نرمافزار آزاد راه افتاد و یه مدّت بعد هم طبق خاصیت مویینگی به فضای سختافزار کشیده شد. توی تصوّراتم بامزه بود که این فرهنگه به کل فضای صنعت تعمیم پیدا بکنه.
حالت اکستریمش اینه که تکنولوژی تولید بمب اتم هم در دسترس عموم باشه. XD
البته فکر کنم لزوما تنها مشکل هر چیزی توی فرآیند تولید، دسترسی به «تکنولوژی» نباشه. شاید خیلی جاها بحث مقرون به صرفه بودن مطرح باشه مثل حقوق کارگر یا... امّا به هر حال! خود این بحث گره عمیقی میخوره به اقتصاد لابد. منم که اقتصاددان نیستم. یه آدمی هستم که به خاطر سر رفتن حوصله نشسته پشت کیبورد داره تو ویرگول تز میده. D:
بگذریم حالا. اینا که تخیّلات من بود راجع به این مشکله. ولی واقعا دوست دارم بدونم این مشکله تو جاهای دیگه چه طوری رفع میشه یا کسی ایدهای داره بگه کلّا.
همین دیگه... و من الله التوفیق.