
حال و احوالی که متغیر است
روزی خوشحالی روزی غمگین
چرخه ای بی پایان
زندگی ای که طعم و مزه ی خویش را از دست می دهد
تنها، ماندن و نفس کشیدن است
بودن و تحمل کردن است
کنار آمدن و نادیده گرفتن است
نفس کشیدن در هوای الوده است
بالا و پریدن در اب های گل آلود است
مرز باریک بین نفرت و عشق است
پلی میان دوستی و دشمنی است
زندگی ای که از تکاپو می ایستد
دیدگانی که خیس می شوند گواه بر آنند
و سکوتی که هرگز شنیده نمی شود ....
پ.ن: دوستان عزیزم ، همراهان گلم میخواستم یک داستانی رو یک بار برای همیشه تمومش کنم اون هم اینه که داستان سرد و گرم شدن نوشته ها (خیلی وقته گرم نشده ) صرفا به خاطر اوضاع روحی سینوسی ایه که دارم و این اوضاع روحی سینوسی بخشی از مراحل مصرف دارو هست من به خاطرش متاسف نیستم و از دست کسایی هم که با این موضوع شوخی کردن ناراحت نیستم :) فقط خواستم شفاف سازی کنم که دست خودم نیست که اگر بود همیشه یک نوشته ی گررررررم گرررررم به گرمای یک نسکافه تو دمای -10 درجه براتون می نوشتم اما چه کنم که دستم تنگه و فقط همین در توانمه :))