
اولین بار که راجع بهش تو کتابامون خوندم راهنمایی بودم
البته زیاد راجع بهش اطلاعات نداشتم فقط می دونستم هرچی که دارم و ندارم از اون بود
رنگ چشمام ،رنگ موهام، فر بودن موهام،(برام عذاب آور بود) صفات اخلاقیم ...
برام قابل باور نبود مدت ها در باره ش فکر می کردم پس روح چی میشد ؟ اراده چی میشد ؟ آیا روح درون این نردبون کوچیک نهفته بود ؟ آیا اراده ی من می تونست به تنهایی ساختاری رو تغییر بده ؟ تلفیق مباحث فلسفی و علوم پایه اصلا به نفعم نبود باید همونجا تمومش می کردم
اما ادامه دادم
خواستم ساختارش و تغییر بدم خواستم صفات جدید مطابق با دستورالعمل دی ان ای ایجاد کنم خواستم موجودات تراژن تولید کنم خواستم بیماری های ژنتیکی رو درمان کنم خواستم ویروس بسازم و......کلی آرزوی دیگه که رویاشونو توی سرم پرورش می دادم
زمان کنکور شرایط وخیم بود ، اضطراب و استرسم نمیزاشت درست تصمیم بگیرم از طرفی از جانب مشاورا و خانواده تحت فشار بودم که بهترین ورژن خودم و توی اون امتحان دو ساعته ی کوفتی به نمایش بزارم اما نشد و من شکست خوردم ، یک سال کذایی باید اون کتابارو دوره می کردم و با خوره ای که تو افکارم افتاده بود و مغزم و می خورد مسالمت آمیز زندگی می کردم ، کار ساده ای نبود ، اصلا کار ساده ای نبود ،سه سال بکوب خوندم به امید پزشکی ای که بقیه برام خوابش و دیده بودن هرچی میزاشتم و بر می داشتم هیچ جوره راهی برای رسیدن به رویاهام نداشتم همه ی مسیر ها به یک بیمارستان و اتاق دلگیر ته راهرو لعنتی و تایمر زدن راس ساعت 7 صبح ختم می شد .
به هرکی می گفتم می گفت تو دیوونه ای قراره با خوندن ژنتیک به کجا برسی اصلا تا ارشد نگیری نمی تونی آزمایشگاه بزنی و واقعا ژنتیک بخونی اما ذهنم دست از سر من بر نمیداشت
برای اولین بار ذهن و قلبم تو یک مسیر متحد شده بودن دقیقا مسیری خلاف عقاید بقیه
روزی که انتخاب رشته کردم و از یاد نمی برم خودم به تنهایی رفتم دفتر مشاورم و جای رشته های پرستاری و ژنتیک و عوض کردم ، نمیخوام بگم قطعا پرستاری میاوردم هنوزم نمیدونم میاوردم یا نه اما می تونم بگم اگر این راه و انتخاب نکرده بودم خیلی وقت پیش کم آورده بودم
از وقتی وارد این رشته شدم نمیخوام بگم شگفت زده شدم چون تازه درسامون تخصصی شده اما با حال نزاری که دارم هرچند وقت که وسط کلاس بهوش میام و متوجه حرفای استاد میشم ایده ای به ذهنم می رسه ،یه رویای دیوانه وار دیگه !! کله خر بازیای من تمومی نداره
شاید همین دیوونه بودنم ژنتیکی باشه کی می دونه ؟ خیلیا همیشه بین خطوط حرکت می کنن که مبادا مورد انتقاد قرار بگیرن
ولی برای من شنیدن حرفا و تمسخرای پشت سرم لذتبخشه بهم نشون میده که مسیر و درست اومدم
راستش تو صفحه ویرگول قسمت چالش مای اسمارت ژن نوشته بود اگر قرار بود یک صفت ارثی خودم و تغییر بدم اون چی بود ؟
راستش و بگم ؟
هیچکدوم
اگر من مژده ی الان و دارم
اگر شخصیت الانم و دارم و اگر هنوز دارم نفس میکشم مدیون تک تک سلول ها و مولکول هایی هستم که دست به دست هم دادن تا این نفس در رفت و آمد باشه
می تونم بگم تک تک مولکول های بدنم و عاشقانه دوست دارم !!
اونا از میلیارد ها کیلومتر دور تر از این سیاره ی خاکی به اینجا اومدن تا جهان شاهد ساخته شدن موجودی با احساسات و عواطف انسانی باشه
این بدن
این مولکول ها
این نردبون بلند حیات
همه و همه یادگار خلقته
و این روحی که در قلب تک تک این سلول ها می تپه زندگی بخش عناصر غیر زنده ست
عناصری که در سکوت و انزوا با علامت تعجب به حیات نگاه می کنن و به هم دست برادری میدن
این نردبون کوچک صد میلیارد کیلومتری ، دروازه ای به روی تاریخچه ی انسانه ، یک تمدن کم نظیر در جهانی بی نظیر
و درون بدن تک تک ما یک کتاب تاریخ در حال خوانشه ....
~•°stargirl°•~