
این نوشته توی یک وبلاگ ایرانی منتشر میشه و شاید فقط ده نفر بخوننش، شاید هم هیچکس.
ولی مینویسمش تا یادگاری بمونه. نه برای دیده شدن؛ برای اینکه بعضی حرفها باید گفته بشن. حتی اگه گوش شنوایی نباشه.
بیوطن، وطن نمیشناسه.
کسی که با بیخیالی میپرسه: «حالا مثلاً چه فرقی میکنه بگیم خلیج عربی یا پارسی یا خلیج دوستی؟» یا میگه: «این چیزا چه دردی از ما دوا میکنه؟»
باید بدونه که این بیتفاوتی شبیه اینه که بگی:
((چه فرقی میکنه پدرم کی بوده؟ حالا مشخص باشه یا نباشه چه دردی از من دوا میکنه))
یا بگی:
((مهم نیست نونم از چه راهی تامین میشه و درآمدم از کجاست))
نه عزیزم، فرق داره.
فرق داره که آدم نونشو از چه راهی تامین کنه، فرق داره که بدونی ریشه داری یا مثل علف هرز از هرجایی که امکان داشت سبز شدی؛
این کارا شاید به نظر بیاهمیت برسه، اما یه تمرینه؛ تمرینی برای اینکه بفهمی کی هستی و برای چی زندگی میکنی.
هرچند کشوری که راحت چشم روی کودککشی میبنده، عوضکردن اسم یه دریا براش چیزی نیست. ولی یادت باشه:
آب دریا به دهن سگ نجس نمیشه.
این تمرینیه برای روزی که وطن و هموطنت بهت نیاز دارن؛ اون موقعست که معلوم میشه تو کی هستی؛
جوونی که مثل پیرمردهای قهوه خونه نشین و خاله خان باجی های سبزی خورد کن حراف بی دل و جرعتی
یا کسی که وسط بحران، هرچند کوچیک باشه اما هرکاری از دستش برمیاد انجام میده.
✒️به یاد تمام کسانی که برای این خاک، همه چیزشون رو فدا کردن، بنویسیم، بایستیم، و بیتفاوت نباشیم.
پایان.