ابتدا یک نقد کوتاه و بعدش تجربه من از دوماه آموزشی و حدود ۱۹ ماه خدمت در یک سازمان نظامی نسبتا بزرگ و در اذهان، بسیار مهم اما متاسفانه بیعمل و دکوری.
✒️صلوات بفرست بر پدر و مادر عزیزانی که در این سالها از طریق فیلم و سریال و جراید گفتند «سربازی آدم رو مرد میکنه»!
واقعاً چه چیزی در سربازی آدم رو مرد میکنه؟
اگر این دو سال نبود، جوان بدبخت میرفت دنبال کار و زندگیش؛
حالا باید دوسال وقت بذاره، بره یه بیابون، از شب تا صبح توی شرجی هوا و زل آفتاب و سرمای استخوان سوز شب های بيابان، از دستشویی پر از یادگاری پادگان محافظت کنه تا پایان خدمتش برسه؟
چرا کسی که تاحالا در زندگیش پایش را از تهران بیرون نگذاشته، اعزام میشه کرمانشاه. کرمانشاهی میره تبریز. تبریزی هم میافته تهران؟
چه کسی واقعاً از ته دل از این سیستم دفاع میکنه، جز کسی که یا واقعاً نمیفهمه یا نفعی توی همین وضع داره؟
((این هم بگم که سازمان وظیفه عمومی فراجا دو سال پیش یک مصوبه داد که سربازان به هنگام تقسیم یگان خدمتی، از شرق یک استان به غرب یک استان و بالعکس، همچنین به شهرهای مجاور اعزام شوند و این تدبیر با هدف خنثی کردن مصوبه قبلی اتخاذ شد، که بر اساس آن هر سرباز در محل زندگی خود خدمت میکرد؛ در نتیجه، اجرای مصوبه پیشین تقریباً متوقف شده.))
آقا من نمیخوام این دو سال برام خاطره بشه. نمیخوام کسی با نمک نداشتش، بگه که «سختی آدم رو میسازه» و بهم بفهمونه که لذت توی سختی به وجود میاد.
اصلا میخوام خاطرهای نداشته باشم که داخلش از مثل شپش زندگی کردن با خوشی یاد کنم.
درد یعنی دیدن یه عده که اسمشون مسئوله و درظاهر به خدا اعتقاد دارن ولی درعمل هیچ بویی از شرافت و انسانیت نبردن و تنها چیزی که درونشون نیست، اعتقاد به وجود خداست.
🔴
🔴
🔴
✒️تجربه من از سربازی چیزی جز آسیب نبود.
از پلاتین توی پا گرفته که یادگاری از خدمت برام باقی موند تا فشار روحی که البته الان اثری ازش نیست ولی باعث شد حالم از خیلی ها توی این مدت بههم بخوره.
اگه بخوام ریشهی مشکل رو بگم، باید بگم که مشکل اصلی، اختلاف فرهنگیه.
بین سرباز با سرباز، و بین سرباز با فرمانده.
در آموزشی شما با فرماندهان ارشدی سروکار دارید که آمدن تا عقده گشایی کنن و نه آموزش رزم مطرحه نه خدمت به کشور.
در یگان خدمتی هم که بخش اصلی خدمت شمارا تشکیل میدهد، اگر شما سعادت داشته باشید میتوانید به پرچم خدمت کنید وگرنه مثل من به یک سازمانی اعزام میشوید که صرفا سروکارتون با کادر نظامیه.
مثلا من که صرفا کل دوره خدمتم با کادر نظامی بوده، چه خدمت به پرچم و کشوری انجام دادهام؟
یک نوجوان ۱۸ ساله رو از سر درس و مدرسه بلند میکنن، بهش سهتا «هشت» میدن و میگن حالا شدی گروهبان.
حالا باید سیصد نفر رو به اصطلاح اداره کنه، اما از صبحانه خوردنش تا واکس زدن کفشهاش، همه چیز با سربازه.
🔵((یک جوک خنده دارِ واقعی بگم))🔵
توی آموزشی وضعمون اینقدر خراب بود که:
سه نفر فرار کردن، یک نفر خودکشی کرد، سه نفر از شدت تمرینهای غیراصولی تشنج کردن که یک نفرشون رفت بیمارستان سیپیآر و احیا شد و مستقیم، معاف از خدمت شد و دیگر برنگشت، یک بیرونزدگی دیسک داشتیم چون موقع دویدن با سلاح، سرباز زمین خورد و حداقل پنجاه نفر با سرعت از روی بدبخت رد شدن، رشوه دادن به فرماندهی برای مرخصی علنی و قیمت خوراکی های بوفه پنجاه تا هفتاد هزار تومن از قیمت روی اجناس گرانتر بود.
وعده های نهار و شام ما صرفا سیب زمینی و تخم مرغ و لوبیا بود درصورتیکه ما انبار آذوقه رو میدیدیم که پر از گونی های برنج هستش و خوب حدس بزنید چی شد؟
بله درست حدس زدید؛
این آذوقه در بازار آزاد به فروش رسید.
همه اینها باعث شد که دسته جمعی به یک ارگان نظارتی زنگ بزنیم که برای تحقیق تشریف بیارن.
گروهی آمدن و رفتن در دفتر فرماندهی، به صرف چای و خنده دو ساعتی حضور داشتند و رفتند.
و دوباره حدس بزنید چی شد؟
بله درست حدس زدید؛
هیچی نشد فقط از اون روز به بعد، فشار روی ما دو برابر شد.
جالبتر اینکه من ادامه خدمتم رو توی همون ارگان نظارتی گذروندم!
و چیزهایی دیدم که باور نمیکردم روزی ببینم.
🟢🟢من مشکلم با سختی کشیدن نیست.🟢🟢
مگه من پسر نماینده مجلسم که راحت باشم و حظ دنیارا ببرم؟
مگه شستن دستشویی برای کسی که ارشد و دکتری داره ننگ و عاره؟
درجواب باید بگم که خیر هیچ ننگ و شرمندگی در کار نیست.
اینجایی بد میشه که قرار باشه برای کادر خدمت کنی و خدمتی برای کشور و پرچم درکار نباشه .
در چنین فضایی، یک نوجوان ۱۸ ساله یا حتی یک سردار ۷۰ ساله دچار توهم میشوند که بادِ روده یک خروجی ای هستن و سایرین با هر شخصیت و درجه ای در خدمت اون شخص قرار دارن نه در خدمت کشور و مردم.
مشکل سربازی سختی کشیدنش نیست چون وقتی یک نفر لب مرز سختی میکشه یک نفر توی زندگی واقعی جان میکنه و زجر میکشه، من کی باشم که بگم سختی نمیکشم؟
مشکل من با فرهنگه.
برای پایان این خطابه طولانی و نامه سرگشاده و هرچی که اسمش رو بذاریم؛
فقط دو نمونه میگم و مابقی رو قلم میگیرم:
یکی از مشکلات یگان پاسداری(مواجهه سرباز با سرباز) در دوران خدمت این هست که بعضی از سرباز ها ایستاده قضای حاجت میکنن و فرهنگ و بهداشت براشون شوخی محسوب میشه و گویا بهداشت فقط برای باکلاس های بالاشهری و بچه سوسول هاست و متأسفانه فرقی بین سرباز ۱۸ ساله و ۳۰ ساله در این امر وجود نداره و مصداق بارز تحصیلات شعور نمیاره هستن.
یکی از مشکلات برخورد سرباز با گروهبان کادر هم این هست که صرف فارسی صحبت کردن شما برابری میکنه که اون گروهبان احساس کنه شما دشمن خونیش هستید و شما از امکاناتی برخورداری که حق اون بوده و ازش دزدیدید و چیزی به اسم مناعت طبع شوخی ای بیش نیست و اصلا معنی اون رو نمیدونن. ((میدونم که هر استانی تشکیل شده از انسان های شریف و مردان مرد؛ من هم در یگان خدمتی خودم فرماندهان باشرف زیادی دیدم اما وجود حتی یک نوجوان ابله و عدم کنترلش نشان از ضعف این سیستم داره. هرچند که افراد شریف باشن اما اگر جلوی این کارها رو نگیرن انگار آب در هاون میکوبن))
در پایان هم باید این رو عرض کنم که خدمت به پرچم و کشور یک افتخاره که هرکسی سعادتش و در بعضی از موارد لیاقتش رو پیدا نمیکنه و عده زیادی از سربازهای درحال خدمت سربازی، برای کادر نظامی و خانواده آنها خدمت میکنن نه برای مردم و جامعه.
از اینجا هم دست همه افرادی که در مرزبانی و کلانتری ها و زندان ها خدمت میکنن و اون دسته از نظامی های باشرفی که هیچوقت آخرت خودشون رو به دنیا نمیفروشند و شریف زندگی میکنن را میبوسم و ادای احترام میکنم.