
وقتی هفته شروع میشه با چنگ و دندون خودم رو به آخر هفته میرسونم که، یه دوتا فیلم ببینم یا یک مروری بر گذشته داشته باشم و یاد زمان هایی بیوفتم که عشق خریدن سیدی های جدید رو داشتم و اوضاعمون خوب نبود که برم چهار پنج تا سیدی فیلم باهم بخرم و نگاه کنم (همین برای دهه شصتی ها برای مجله و کتاب های مختلف صدق میکرد و نسل که عوض میشه دغدغه فرهنگی هم عوض میشه و خدا میدونه دغدغه فرهنگی این نسل تازه چی میتونه باشه و اصلا دغدغه فرهنگی دارن یا یوخ)🙂🥲
ماهی ها عاشق میشوند رو هفته پیش نگاه کردم و فیلم هایی که امروز نگاه کردم رو برای هفته بعد تعریف میکنم...
یاد ماهی ها عاشق میشوند بخیر...
یادمه اون سال ها ترکوند و همه از داستان فیلم تعریف میکردن و برای نسل جوون نسبتا ممنوع بود (:
چون موضوع فیلم درمورد عشق و عاشقی قدیمی بود
ولی اینکه ماهی ها عاشق میشوند توی تاریخ باقی نموند رو واقعا نمیفهمم و درک نمیکنم چون با اینکه پرداخت کاملی از فیلمنامه نداشت ولی کلی رنگ و زیبایی توی فیلم دیدیم...
سال ها بعد تینا پاکروان با همون تِم، اومد فیلم نیمه شب اتفاق افتاد رو به همراه همون ارجاعات ماهی ها عاشق میشوند ساخت ولی با ذهن مریضش اعصاب معصاب برای ما باقی نذاشت... (چون نمیخوام لو بدم توضیح نمیدم که چرا این رو گفتم)
یه حرف قشنگی از همایون اسعدیان که اخیرا مدیرعامل خانه سینما شده و با اومدنش کلی با دیگران درگیر شد هست که میگه:
یه زمانی یه فیلم گیشه ای میساختیم و با پول های اضافش که سرریز کار بود، میرفتیم و دوتا فیلم دلی میساختیم؛ ولی الان انقدر فیلمسازی گرون شده که نمیشه فیلم های قشنگ و دلی ساخت.
حالا مثل حرف همایون خان اسعدیان، هم ماهی ها عاشق میشوند و هم نیمه شب اتفاق افتاد، از اون فیلم های دلی هستن که به نظرم اول ماهی ها عاشق میشوند رو ببینید بعد از اون برید کار تینا پاکروان🗡🔪 رو ببینید و بعدش هم برید یک فیلم کمدی بیینید که دومی رو بشوره و ببره 🙂