زندگی فردی و تشکیلاتی یک داعشی چه رنگ و بویی دارد؟ آیا او از ابتدا اینگونه بوده و همینطور می اندیشیده یا به تدریج تغییر کرده و یا شاید هم به ناگهان؟ دلیل جنگ و خونریزی یک داعشی برای باور سرتاسر دروغش است یا ایمان کذبش؟ شاید هم قصد همنشینی با پیامبر خیالی خود را با خون و خونریزی دارد؟
اینها تمام سوالاتی است که همه ما از زمانی که اسمی به نام داعش برایمان آشنا شد برایمان پیش آمده است. پس نظرتان چیست تا جواب اینها را از زبان یک داعشی بعد از مصاحبه با او بدانیم! کتاب "از فرانکفورت تا رقه" با تلاش هادی معصومی زارع به سراغ گفت و گو با اعضای داعش رفته است و حال این صحبت ها توسط انتشارات خط مقدم در قطع رقعی و با 412 صفحه به چاپ رسیده است.و در سایت های خط مقدم سایت کتاب قم سایت بوک روم و سایت گنج صادق قابل تهیه میباشد.
آنچه پیش روی مخاطب است، بخشی از ده ها مصاحبه با جهادگرایان سلفی و خانواده های ایشان است که نویسنده برای دست یابی به هر یک از آنها، سختی ها و ناملایمات زیادی را به جان خریده و برای برخی حتی تادم مرگ؛ تا آغوش انتحاری ها و قناصه ها رفته است.
این پژوهشگر ایرانی، به رغم داشتن روابط و ارتباطات گسترده در کشوری که به شیعه بودن و گستردگی روابط با ایران شهرت یافته، همواره با خیل عظیمی از مشکلات و سنگ اندازی ها مواجه بوده است.
گفتنی است مدیران میانی در عراق که از قضا همه کارهی امورند، تلاش های زیادی می کردند تا کار این پژوهشگر پیش نرود؛ برای نمونه، ساعت ها انتظار و معطلی در گیت ورودی فلان زندان بغداد رخ می داد! چرا؟ چون فلان مسئول مهم در عدلیهای عراق، عقبهی بعث گرایی داشته و کماکان دل خوشی از ایرانی ها ندارد!
حسب دستور مقام بالاتر موظف بود کارت را راه بیندازد؛ اما در عمل، کاری می کرد تا خودت پشیمان شوی و راهت را بکشی و بروی؛ در حالی که آغوشش به روی شبکه های عربی منطقه و فعالان و پژوهشگران غربی، به گرمی باز بود و دست به سینه در برابرشان خم و راست میشد... بگذریم!
در هر صورت، این کم لطفیها منجر به آن نشد که این جوان سمج و کنجکاو، از پیگیری های خود دست بردارد؛ چه آنکه میدید در کشورش فقیر شناختی و معرفتی گل درشتی در خصوص جهادگرایی سلفی وجود دارد که جز با مطالعات میدانی جبران شدنی نیست!
باور نویسنده، این بود که نمی توان چنین پدیده ی ژرفی را از پشت صفحه ی رایانه تحلیل و تماشا کردا نمیشد باور کرد انسانی که به آغوش مرگ میرود، مزدور باشد؛ یا تنها برای پول و مال دنیا، چوب حراج بر متاع جان خویش بزند! احساس میکرد پشت این چهره مخوف و هولناک باید عاشقانه هایی نیز جریان داشته باشد؛ مخلوق الهی که نمی تواند سراسر بغض و کینه باشد؛ که او، هم وامدار جلال است و هم پرده دار جمال!