ویرگول
ورودثبت نام
کتاب قم
کتاب قم
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

برشی از کتاب سه دقیقه در قیامت

در متن زیر ما بخشی از کتاب سه دقیقه در قیامت را برای شما قرار داده ایم. اگر از علاقه مندان کتاب های تجربه نزدیک به مرگ هستید کتاب سه دقیقه در قیامت یکی از کتب پرفروش در این زمینه است.


از دیگر اتفاقاتی که در آن بیابان مشاهده کردم، این بود که بر بستگان و آشنایان که قبلا از دنیا رفته بودند را دیدار کردم. یکی از آنها عموی خدا بیامرز من بود. او در بیمارستان هم کنار من بود. او را دیدم که در یک باغ بزرگ قرار دارد. سؤال کردم: عمو این باغ زیبا را در نتیجه کار خاصی به شما دادند؟

گفت: من و پدرت در سنین کودکی یتیم شدیم. پدر ما یک باغ بزرگ را به عنوان ارث برای ما گذاشت. شخصی آمد و قرار شد در باغ ما کار کند و سود فروش محصولات را به مادر ما بدهد.

اما او با چند نفر دیگر کاری کردند که باغ از دست ما خارج شد. آن ها باغ را بین خودشان تقسیم کردند و فروختند و... البته هیچ کدام آنها عاقبت به خیر نشدند. در اینجا نیز تمام آنها گرفتارند.

چون با اموال چند یتیم این کار را کردند. حالا این باغ را به جای باغی که در دنیا از دست دادم به من داده اند تا با یاری خدا در قیامت به باغ اصلی برویم. بعد اشاره به در دیگر باغ کرد و گفت: این باغ دو در دارد که یکی از آنها برای پدر شماست که به زودی باز میشود. در نزدیکی باغ عمویم، یک باغ بزرگ بود که سر سبزی آن مثال زدنی بود. این باغ متعلق به یکی از

همینطور که به باغ او خیره بودم، یکباره تمام باغ سوخت و تبدیل به خاکستر شد! این فامیل ما، بنده خدا با حسرت به اطرافش نگاه می کرد. من از این اجرا شگفت زده شدم. با تعجب گفتم: چرا باغ شما سوخت؟

او هم گفت: پسرم، همه اینها از بلایی است که پسرم بر سر من می آورد. او نمی گذارد ثواب خیرات این زمین وقف شده به من برسد. این بنده خدا با حسرت این جملات را تکرار می کرد. بعد پرسیدم: حالا چه می شود؟ چه کار باید بکنید؟

گفت: مدتی طول می کشد تا دوباره با ثواب خیرات، باغ من آباد شود، به شرطی که پسرم نابودش نکند. من در جریان ماجرای او و زمین وقفی و پسر ناخلفش بودم، برای همین بحث را ادامه ندادم آنجا می توانستیم به هر کجا که می خواهیم سر بزنیم، یعنی همین که اراده می کردیم، بدون لحظه ای درنگ، به مقصد می رسیدیم!

پسر عمه ام در دوران دفاع مقدس شهید شده بود. یک لحظه دوست داشتم جایگاهش را ببینم. بلافاصله وارد باغ بسیار زیبایی شدم. مشکلی که در بیان مطالب آنجاست، عدم وجود مشابه در این دنیاست. یعنی نمی دانیم زیبایی های آنجا را چگونه توصیف کنیم؟! کسی که تا کنون شمال ایران و دریا و سرسبزی جنگل ها را ندیده و هیچ تصویر و فیلمی از آنجا مشاهده نکرده، هرچه برایش بگوییم، نمی تواند تصور درستی در ذهن خود ایجاد کند.

حکایت ما با بقیه مردم همین گونه است. اما باید طوری بگویم که بتواند به ذهن نزدیک باشد. من وارد باغ بزرگی شدم که انتهای آن مشخص نبود. از روی چمن هایی عبور می کردم که بسیار نرم و زیبا بودند. بوی عطر گل های مختلف مشام انسان را نوازش میداد. درختان آنجا، همه نوع میوه ای را در خود داشتند. میوه هایی زیبا و درخشان.
بستگان ما بود. او به خاطر یک وقف بزرگ، صاحب این باغ شده بود.

صفحه 55 کتاب سه دقیقه در قیامت.

برای تهیه کتاب ها می توانید از کتابفروشی های معتبر سراسر کشور مانند سایت کتاب قم، سایت گنج صادق، سایت شهر کتاب آنلاین، سایت بوک روم اقدام نمایید


کتابدفاع مقدسنشر ابراهیم هادیمعرفی کتاببخشی از کتاب
فروشگاه اینترنتی کتاب قم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید