ویرگول
ورودثبت نام
کتاب قم
کتاب قم
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

کتاب فراری ها - نشر راه یار + معرفی کتاب

"کتاب فراری ها" روایت ادامه نسلی است که با دست بردن در شناسنامه هایشان به وصال معشوق رسیدند. این بار اما نسل تازه، برای دفاع از آرمان های انقلاب به جای سن، نام و ملیت خود را تغیر می دهد تا خود را به میدان جهاد و شهادت رساند.

"فراری های" آقای محمد مهدی احمدیان روایتی است از چند جوان ایرانی که برای اعزام به سوریه مجبور می شوند خود را افغانستانی جا بزنند. محوریت کتاب، سختی ها، موانع و تلاش های شخصیت های کتاب برای قدم گذاشتن در این راه پر مخاطره است...


مقدمه کتاب فراری ها:

ما انقلابمان را به تمام جهان صادر می کنیم؛ چرا که انقلاب ما اسلامی است و تابانگ «لااله الاالله» و «محمدرسول الله» بر تمام جهان طنین نیفکند، مبارزه هست و تا مبارزه در هر جای جهان علیه مستکبرین هست، ما هستیم.

من امیدوارم که همه ملت های اسلام که به واسطه تبلیغات و فعالیت هایی که از اجانب شد و اینها را از هم متفرق کردند و مقابل هم قرار دادند، بیدار بشوند و همه با هم متحد شوند. یک دولت بزرگ اسلامی، یک دولت زیر پرچم «لااله الاالله» تشکیل بدهند و این دولت بر همه دنیا غلبه کند.

طراحی و تشکیل دولت بزرگ اسلامی، بخشی از مسیر مبارزاتي امام راحل برای برافراشتن پرچم توحید در سراسر جهان بود. این دولت، بخشی از هویت انقلابی دل بستگان به گفتمان انقلاب اسلامی بود تا در هوای آن نفس بکشند و تعالی یابند.

بنیانگذار این تفکر جهان وطنی که با مرزکشیهای متداول بیگانه بود، می فرماید: تمام قدرتها و ابرقدرت ها کمر به نابودی مان بسته اند و اگر ما در محیطی دربسته بمانیم، قطعا با شکست مواجه خواهیم شد. ما باید حسابمان را

گرفتاری های مشقت باری که داریم، باجهان، برخوردی مکتبی مینماییم

همان زمان که جمهوری اسلامی ایران تمام هم و غم خود را به دفع تجاوز صدام از مرز های غربی مهد شیعیان عالم معطوف کرده بود، در شرق ایران بخش گسترده ای از اهل سنت درگیر جبهه ای پرتنش بودند و از ایالات متحده گرفته تا اندونزی برای تشدید تنشها، مجاهد می آمد.

آن روزها نگاه مکتبی انقلاب اسلامی که تنها امید همه مستضعفان جهان بود، باعث شد مجاهدان افغانستانی در قالب سپاه ابوذر، در جبهه های غرب، مارا باری کنند. کمک های مختلف درمانی و تسلیحاتی جمهوری اسلامی به جبهه شرق نیز به موفقیتهای روزافزون آنها و اجبار ارتش سرخ شوروی به عقب نشینی منجر شد.

در همان زمان، مجاهدان بدون مرز جمهوری اسلامی درگیری های قره باغ و آذربایجان را یکسره کردند. در این درگیری ها - بیش از ۳۵ هزار نفر کشته و بیش از ۸۰۰ هزار نفر در نواحی درگیری، آواره و مجبور به ترک وطن شدند.

برشی از کتاب فراری ها نوشته محمد مهدی احمدیان:

همسرم دوست داشت اسم پسرمان را حسن بگذاریم. اسم پدر مرحومش بود. من پدرشوهرم را ندیده بودم؛ ولی از صحبت ها و تعریف های دیگران از او فهمیدم انگار خیلی نترس و شجاع بوده.

مثلا همان زمانی که رضاخان به سربازها دستور داد چادر زن ها را به زور از سرشان بکشند، او در زاهدان سرباز بود و برای اینکه ناموس مردم را هتک حرمت نکند، از سربازی فرار کرد و پیاده آمد مشهد و اسمش را عوض کرد تا مشکلی پیش نیاید. بابت همین کارش به او می گفتند «حسن باغی». حسن هم واقعا مثل پدربزرگش بود.

از همان دوران بچگی، با برادرش خیلی شیطنت میکردند و سر نترسی داشت. قدیمیها میگفتند بچه هایی که در کوچکی شر هستند، در بزرگسالی مظلوم می شوند؛ اما این هابزرگ هم که شدند، باز هم شیطنت میکردند.

همیشه میگفتم؛ شمایی می خواید آروم و مظلوم بشید؟ شیطنت هایشان عوض میشد، اما کم نمیشد. مهدی و حسن کوچک بودند که جنگ تحمیلی شروع شد. شنبه ها و سه شنبه ها، خانواده های شهدا برای شناسایی پیکر عزیزانشان می رفتند معراج شهدا، توی بلوار توس.

یکشنبه ها و چهارشنبه ها هم مراسم تشییع بود. بعضی وقت ها دست مهدی و حسن را می گرفتم و به آنجام وقتی شهدا و خانواده هایشان را می دیدم.

واقعا غبطه می خوردم، بچه ها را بغل میکردم و میگفتم: «خیلی دوست داشتم شماها الان بزرگ بودید و می رفتید خدمت می کردید.»

حس خاصی مرا می کشاند سمت معراج شهدا. تنها نمی رفتم. می خواست فرزندانم از خودگذشتگی شهدا و خانواده هایشان را ببینند، همیشه درآن حال عجیب، به آنها میگفتم: «دوست دارم جای مادر و خواهرشهدا باشم.» بچه ها بزرگ شدند و نمی دانستم چه تقدیری در انتظارم است...

صفحه 17 کتاب فراری ها

کتاب فراری‌هاکتاب
فروشگاه اینترنتی کتاب قم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید