امیرحسن طوری صداهای پشت بی سیم را روایت کرده بود که مدام در ذهنم تکرار می شد. اما اولین بار بود که در خواب صداها را می شنیدم. خوابی که هیچ تصویری نداشت... کتاب نخسایی ها روایتگر زندگی شهید پهلوان سجاد عفتی، به قلم مصطفی آقا محمدلو است.
برای خرید کتاب نخسایی ها با تخفیف ویژه اینجا را کلیک کنید.
مصطفی هم به خاطر آخرین مجروحیتش در کهنز بود. علت مجروحیت، انجام یک عملیات با ریسک بسیار بالا در غوطه شرقی دمشق بود مصطفی با گردان عمار قرار بود بدون داشتن عقبه و خط امداد به عمق هفت کیلومتری دشمن نفوذ کرده مسیر یک جاده را قطع کند.
او در شب عملیات به بچه هایش گفت مطمئن باشید خدا دروغ نمیگوید. ده تا از ما حریف صد تا از دشمن هستیم؛ اگر در ایمان استوار باشیم و با عتاب از نیروهایش خواست به هیچ وجه به سمت خانه های مردم شلیک نکنند و حتی مراقب دام و طیور آنها باشند.
افتادن یک بی سیم به دست دشمن و دادن اطلاعات غلط به گردان عمار کار آن عملیات را خیلی سخت کرد گردان مصطفی هشتاد شهید و سیزده اسیر داد مصطفی هم از ناحیه پا دچار مجروحیت شد و برای اینکه روحیه نیروها تضعیف نشود، پشت بی سیم به آنها گفت که برای کار مهمی به عقبه میرود. نمی خواست کسی متوجه مجروحیتش شود.
همین موضوع باعث شده بود تا برخی بچه های افغانی تصور کنند او ترسیده و خط را ترک کرده است. این مسائل آن روزها حاشیه های زیادی برای او ایجاد کرده بود در یکی از مجروحیتها در حالی که همسر مصطف در بیمارستان بقیه الله وضع حمل میکرد مصطفی در طبقه پایین در اتاق عمل بود.
صفحه79 کتاب نخسایی ها