مسئله محیط زیست و حفاظت از آن تبدیل به موضوعی شده که چند سالی است نه تنها کشور ما بلکه کل دنیا را درگیر خود کرده است. نگهبانی و محافظت از نعمت هایی که برخی ها هیچ توجهی به آن ندارند و تنها به دنبال کسب پول و منافع خود می باشند.
کتاب "نگهبان سرو" به قلم فاطمه نفری تلاش کرده است تا با یک خط داستانی زیبا و جذاب، مسئله مهم و حیاتی محیط زیست را از همان کودکی و نوجوانی آموزش دهد. به امید اینکه روز به روز محیط زیست ایران و جهان، غنی و غنی تر گردد.
کتاب نگهبان سرو را می توانید از فروشگاه های معتبر از جمله سایت کتاب قم سایت گنج صادق و سایت حاجت بوک تهیه نمایید.
لیوان چای دارچینی ام را سر کشیدم، اما باز سردم بود. خودم را کشیدم نزدیک بخاری و گذاشتم بخاری تیغه کمرم را داغ کند. نگاه تندی به سپیده انداختم، اما حواسش نبود. لابد حواسش پی رؤیاهایش بود. از بچگی همیشه همین طور بود، به کم قانع نبود و به همه چیز اعتراض داشت.
همیشه می گفت: «اگه ما هم به جای روستا، توی شهر زندگی می کردیم، زندگیمون یه جور دیگه بود. من که منتظرم برم دانشگاه، بعد دیگه هیچوقت برنمیگردم اینجا.»
دائم از ساغر میگفت و زندگی دایی را با زندگی خودمان مقایسه کرد. انگار نمی فهمید که هیچ چیز زندگی ما شبیه به هم نیست. باید باهاش صحبت می کردم و می گفتم که مامان و بابا توی این شرایط نکبت بار نیاز به کمک دارند، نه سرکوفت. آدم ماتم زده که به روضه خوان نیازی ندارد. اگر ما که بچه هایشان بودیم حرفشان را نمی فهمیدیم، از مردم چه توقعی بود؟
باید کاری می کردم تا مامان و بابا را از این فکر و خیال رها کنم. باید هرطور شده پول چک را جور می کردم. اما چطور؟ كل داروندارم همین موبایل بود. زل زدم به موبایلی که توی دستم بود. موبایل را با پس انداز یک سال کار برق کشی ام خریده بودم. کلی برنامه رویش نصب کرده بودم و از خوشحالی روی ابرها سیر می کردم.
به سپیده گفته بودم: از دست گوشی قراضه مامان راحت شدیم! امسال با گوشی خودم کار کن و کیف کن.» آخر همیشه غرغر می کرد: «پسردابی دهسالة من، به گوشی دستشه، اونوقت من پونزده ساله، خودم که گوشی ندارم هیچ، توی خونه مون هم یه موبایل درست و حسابی پیدا نمیشه! مردم از غذا گرفته تا لباس و وسایل خونه رو با موبایل سفارش میدن، اونوقت من برای درس خوندن هم باید لنگ بمونم...
صفحه 20 کتاب نگهبان سرو