ویرگول، سفر تازه

یاد دارم حدود سال 1391 و بعد از امتحانات خرداد پایه اول راهنمایی، به عنوان جایزه قبولی و به پیشنهاد خانواده و کمی بیشتر از اون اصرار خودم، تصمیم به خرید تلفن‌همراه هوشمند گرفتم. یاد دارم اون زمان هنوز فضای مجازی به این گستردگی و ترسناکی نبود و هنوز رشته باریکی از الفت و انس با فضای حقیقی توو وجودم بود و هنوز به طور تمام و کمال به تسخیر در نیومده بودم.

از اوان ورود به فضای مجازی و خرید اولین تلفن‌همراه، همیشه به دنبال فضایی دنج و صمیمی می‌گشتم که بتونم به اصطلاح داخل اون پاهام رو دراز کنم و بی‌واسطه بنویسم و بخشی از روح و تأملاتم رو به اشتراک بذارم. به همه جا سرک کشیدم؛ لاین، وی‌چت، بی‌تاک، واتس‌اپ، تلگرام و... . حتی یاد دارم پیام‌رسانی نصب کردم به اسم املت‌چت که فکر کنم فقط خودم و سازنده نرم‌فزار تنها کاربرانش بودیم و برای رفع دل‌‌‌تنگی، به هم پیام می‌دادیم!

هر چه که بود، گذشت و رسید به حدود یک یا دو سال پیش، که با ویرگول آشنا شدم و هر چند وقت یک‌بار می‌اومدم و کانال تلگرام یا سایتش رو چک می‌کردم و مردد بودم بین ثبت‌نام کردن و نکردن. راستش تصورم بود که این‌جا هم مدتی فعالیت خواهم کرد و بعد از مدتی عطای ویرگول نویسی رو به لقاش می‌بخشم. به همین دلیل رها کردم و تنها به ثبت‌نام بسنده کردم.

همیشه گاهی برام اتفاق میفته که یک چیز رو رها می‌کنم تا زمان مناسبی که به‌ قول ژاک قضا و قدری (آن بالا نوشته شده) بهم رخ نشون بده و برم سراغش؛ و این بار هم همین طرح روی ویرگول پیاده شد. نتیجه قابل پیش‌بینی بود؛ بامداد یکشنبه، 10 بهمن سال 1400 هجری شمسی، اطلاعاتم رو تکمیل کردم و به جمع ویرگولی‌ها وارد شدم.

این عطش و سیری ناپذیری برای نوشتن و هم‌چنین، این حس ماجراجویی، بهم جرئت می‌ده که ورای ناشناخته‌ها فکر کنم و بنویسم. حالا فارست، آماده‌ی دویدن و سفر به نقاط ناپیدا کران ذهنه و مشتاقه که دنیا چه شکلیه.

و من الان، آماده ماجراجویی‌ام
و من الان، آماده ماجراجویی‌ام