ویرگول
ورودثبت نام
مهسا کاظمی
مهسا کاظمیدر باب روزها.
مهسا کاظمی
مهسا کاظمی
خواندن ۳ دقیقه·۸ ماه پیش

نجات‌دهندگانِ بیرون از آینه.

نشستم اهداف اردیبهشت رو نوشتم. یه چیز واقع‌گرایانه و قابل دست‌یابی. هردفعه میام برای خودم آسون‌ترش می‌کنم و کلیدواژه‌ی "قابل‌دست‌یابی" رو میگم تا مغزم گول بخوره و باهام همکاری کنه، اما اون بدترش می‌کنه و راه نمیاد. ولی بدان و آگاه باش که این بار دیگه حرف منه!

بله.
بله.

دو هفته و چند روز می‌گذره، از روزی که اومدم و از شروع ترم جدید. تمام زندگیم بهم‌ریخته بود و روزهای زیادی درگیر pms و درد پریود بودم‌. می‌تونم بگم چیز زیادی از این مدت یادم نمونده، جز خوابیدن و دانشگاه رفتن و غذا خوردن. pms هربار یه‌جور اذیتم می‌کنه، ولی هربار کاری می‌کنه بخوام به زندگیم پایان بدم‌. اما چند روزه که بهتر شدم و برگشتم به زندگی.

امروز کوکی پختم. اولین کوکی درست کردنم بد نبود. قیافه نداشت، اما بچه‌ها ترغیبم کردن که بازم درست کنم(خوششون اومد!). دیروز چندساعتی نوشتم. پریروز با زیبارویان رفتم بیرون و بعد هم دعوتم کردن به شب خوابگاه اونا موندن. شام پیتزا درست کردیم(کردن!) و با چندتا آدم جدید آشنا شدم و خمیربازی کردیم.

این سه روز، فقط سه روزِ خوب نبودن. سه روز زندگی کردن بودن. برگشتن به خودم بودن. عبور از حال بد بودن. یه نفس عمیق بعد از کلی خستگی بودن. نجات‌دهنده‌های بیرونِ آینه بودن.

برگردم به برنامه؟

درس. کورس گوارش آخراشه. حدود ۱۰ روز فرجه امتحانه و یهو به ذهنم رسید بهتره برم خونه (و گند بزنم به حال خوبم و درس نخونم). اگه نرم دیگه هیچ تعطیلی‌ای ندارم تا وسط خرداد و می‌پوسم تو خوابگاه. درسا خیلی سنگین شدن، ولی راضی‌ام. خیلی راضی. استادا سخت‌گیر و ..گیرن، ولی راضیم. حتی اگه از سختی امتحانا و درس‌ها دونصف بشم هم ترجیحش می‌دم به علوم‌پایه‌ی مزخرف! خداروشکر بابت عبور ازش.

نوشتن. احتمالا دارم برمی‌گردم به نوشتن. اوج دوران داستان‌کوتاه‌نویسیم گذشته، اما همین تمرینات شبانه هم خوبن. اصل، نوشتنه. اصل خوب شدن حالم با روون شدن قلم رو کاغذه.

متمم. اشتراک سالانه‌شو خریدم و باید خودمو جنع کنم و دوره‌ها و درس‌ها رو بخونم. پراکنده یه چیزهایی خوندم، اما با تمرکز نه. این بهترین هدیه‌ای بود که به خودم دادم. فقط باید استمرار داشته باشم و هر روز یه بخشی رو پیش برم.

ناتمام‌ها. گفتم این مدت حالم بد بود و همه چی رو انداختم گردن pms. اما یه بخشیش بخاطر ناتمام‌ها بود. پرونده‌های باز و مختومه‌نشده‌ی توی ذهنم. کارهای نیمه‌تمام‌. کارهایی که باید انجام بدم و عقب می‌ندازم. اینا بارِ روی دوشن. کمرم خم شد زیرشون. انقدر شجاع نیستم که بتونم انجامشون بدم‌، اما تا وقتی حل نشن و بسته نشن اوضاع همینه. تا اینا هستن مغزم فقط اینا رو می‌بینه و فضایی برای فکرها و کارهای جدید ندارم.

کتاب هم که می‌خونم دیگه... ولی قول می‌دم کمتر موازی‌خوانی کنم. Currently reading گودریدزم از ۱۰ تا هم رد شده! باید تو همین ماه برسه زیر ۵ تا.

تردمیل یا ورزش/ تنظیم خواب/ آشپزی، اجزای دیگه‌ی برنامه‌ن و توضیحی ندارن، جز انجام دادنشون زمانی که خوابگاهم. موهامم همچنان شدید شوره و ریزش داره و خسته‌م از رسیدگی بهشون...

بی‌خوابیم حتی با نوشتن طومار هم حل نشد. فردا هم قراره سر کلاس بخوابم.

اون وال بنفشه و تاس برای منه. وال صورتی برای زیباروی۱. اون دمپایی‌ها سایز ۳۸ ان. اون آبیه چهره‌ی کیمیاست مثلا. اون گل بنفشه قرار بود شاخه داشته باشه و ایستاده، اما نشد. اون گل‌ها هم گلن.
اون وال بنفشه و تاس برای منه. وال صورتی برای زیباروی۱. اون دمپایی‌ها سایز ۳۸ ان. اون آبیه چهره‌ی کیمیاست مثلا. اون گل بنفشه قرار بود شاخه داشته باشه و ایستاده، اما نشد. اون گل‌ها هم گلن.



بهش گفتم تصویر درون من رو بساز. میگه: آمیزه‌ای‌ از رؤیا و واقعیت، درد و زیبایی، ایستادگی و لطافت. میگه پشت سرت، جاده‌ای از کتاب‌ها، صداهای ضبط‌شده، شب‌نوشت‌ها و امتحان‌های سخته.
بهش گفتم تصویر درون من رو بساز. میگه: آمیزه‌ای‌ از رؤیا و واقعیت، درد و زیبایی، ایستادگی و لطافت. میگه پشت سرت، جاده‌ای از کتاب‌ها، صداهای ضبط‌شده، شب‌نوشت‌ها و امتحان‌های سخته.


اینم فرستاد که انگیزه بده بهم.
اینم فرستاد که انگیزه بده بهم.


۱۰
۳
مهسا کاظمی
مهسا کاظمی
در باب روزها.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید