به کربلا خوش آمدید؛
این جا میعادگاه اتصال کربلائیان ایران به الله است؛
منطقه ای در غرب ، كيلومتر ٤٥ جاده ی اهواز خرمشهر که خاطرات عملیات بدر و خیبر را در سینه دارد؛ منطقه ای که
عبدالله میثمی درباره اش میگوید: هرکس در طلائیه ایستاد اگر در کربلا هم بود می ایستاد.
همان جا که محمد ابراهیم همت کربلایی بودنش را به اثبات رساند و تا آخرین نفس ایستاد؛ همان جا بود که همت خطاب به نیروهایش گفت:
هر طور شده باید خط شکسته شود فکر نکنید که دشمن قوی است و ما نمیتوانیم از پس او برآییم.
بدانید که ما وظیفه ای داریم و آن وظیفه را هم امام برای ما ترسیم کرده امام فرموده که این عملیات باید انجام شود و این شما هستید که باید به دشمن حمله کنید. من از شما میخواهم که هر طور شده خود را به خطوط پدافندی دشمن برسانید و دژ را تصرف کنید.
حتی وقتی خبر رسید که وضعیت منطقه بد است و بچه ها نمیتوانند از مسیر تعیین شده عبور کنند.
گفت: "ما قول داده ایم که این کار را انجام بدهیم و میدهیم هر طور شده باید آن را تمام کنیم. از قول من به بچه ها بگویید که فکر این را نکنید که دشمن هوشیار شده و منطقه لو رفته، باید این کار انجام بشود، گردان از مسیر تعیین شده حرکت بکند و برود، حتی اگر این مسیر برای دشمن لو رفته باشد.
راست میگفت باید این کار را انجام می داد؛ چون شنیده بود که
امام فرموده اند: "جزیره ی مجنون باید حفظ شود.
اون در هر موقعیتی فرمان ولی را جلوی چشمانش میدید و همین بود رمز پیروزی اش.
طلائیه همان منطقه ای است که صدام سعی کرد با شلیک یک میلیون گلوله توپ و خمپاره و با توسل به بمب شیمیایی از چنگ رزمندگان در آورد ولی نتوانست.
منطقه ای که عراقی ها برای محافظتش از موانعی چند لایه استفاده کردند؛ از میدان مین و سیم خاردار حلقوی گرفته تا تله های انفجاری و موانع خورشیدی؛ اما هیچ کدام از اینها نتوانست سد راه فرزندان خمینی شود.
طلائیه را با عملیاتهای بدر و خیبر میشناسند.
عملیات هایی که علی رغم افت و خیز فراوان به تصرف قسمتهایی از جزایر مجنون پنجاه حلقه چاه نفت چند روستا و بخشهایی از هورالعظیم انجامید؛
اما آنچه پس از این همه مقاومت و پیروزی کام رزمندگان را تلخ کرد وداع با سردارانی بزرگ بود؛ سردارانی چون محمد ابراهیم همت و برادران باکری و شهید سید حمید میرافضلی که از شهدایی بود که حر انقلاب نام گرفت تا شهادت شهید محمدرضا میرافضلی برادر سید حمید که در راهپیمایی علیه رژیم شاه به شهادت رسید؛ سید حمید گوشش به کار انقلاب بدهکار نبود تا بعد از شهادت برادرش که مادر حجت تمام کرده گفت:
حالا دیگر نوبت شماست همه شما باید بروید شهید شوید شما که عزیزتر از اولاد جدم رسول الله نیستید اسلام دارد از دست میرود باید آنقدر بروید و مبارزه کنید تا شهید شوید.
شهادت محمدرضا و رفتار بی بی در قبال شهادت فرزندش او را به شدت تکان داد سید حمید فهمید که بی بی دارای معرفتی بزرگ است که او از آن خبر ندارد زندگی واقعی او از این لحظه شروع شد. از ان لحظه ای که به جرگه سربازان وطن پیوست و برای پیروزی اش در طلاییه به شهادت رسید.
«فَإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» “
خدا بخواهد غیرممکن هم ممکن میشود”
تنها کافیست در مسیر او قدم برداری.
■ محتوا:
▪︎ ریحانه تیرگر | پزشکی 1403
▪︎ فاطمه مولایی | علوم تغذیه 1403
▪︎کتابچه یادمان های راهیان نور
■ نویسنده و ویراستار:
▪︎ زهرا احمدی | مامایی1400