از سمت سوسنگرد و هویزه (یادمان شهدای هویزه) که به سمت غرب بروید، پاسگاه تبور در منتهی علیه خشکی خودمان قرار دارد. از آنجا به بعد ماجراهای هور بزرگ ترین تالاب مرزی ایران شروع میشود. حرکت نیروهای لشکری از تبور است. سمت راستِ تبور، پاسگاه رفیه قرار دارد. سمت چپ هم که به جنوب میرود و به ترتیب پاسگاه شط علی، پاسگاه برزگر، پاسگاه شهابی و... قرار دارند. نهایتا این نوار مرزی به طلائیه میرسد که دست دشمن بود و طی عملیات خیبر نتوانستیم آنجا را از دشمن بگیریم. شکست پشت شکست داشتیم؛ عملیات رمضان با آن همه ابهتش غرورمان را شکسته بود. وقت برخواستن بود. علی میگفت راه زمین بسته است؛ هور اما آغوش گشوده است. اما هور اسب سرکشی بود که شرایط خاص و حغرافیایی متفاوتی داشت. به منطقه نا آشنا بودیم؛ آبراهه های پیچ در پیچ و تالاب پشت تالاب، ارتفاع نیزارها گاهی به ۱۴ متر که میرسید نشان هارا از بین میبرد و هر موجودی را در خود گم میکرد و میبلعید. باتلاق هور شده بود چاله فتح الفتوحاتمان؛ به منطقه نا آشنا بودیم به پشتوانه مردم و غیرت بومی ها که ناآشنا نبودیم. علی از هرطیف از مردم رفیقی داشت که برایش جان میدادند. همه را دور خود جمع کرد؛ از پیر تا جوان برای پیروزی میهن صف کشیدند؛ هرکس تجربه ای داشت به میان آورد. علی هاشمی سکوت هور را شکست. جسور تر از جسارت بلند نیزارها تیم شناسایی را با امکانات فوق العاده ای که همین مردم برایش تدارک دیده بودند به آب فرستاد. همه چیز مهیا بود. حالا مگر کسی باورش میشد با توان مردم، توکل و توسل به بزرگ مرد عرب و عجم ابالفضل العباس(ع) هور فرمانبردار شده، شناسایی اش کردهاند و تک تک آبراهها دور از چشم بعثی ها در اختیار ما هستند؟ مگر باور پذیر بود به دست مردم ناوی ساخته بشود که تانک را روی آب شناور میکند؛ رزمایش ها آغاز شد و فرمانده کل جنگ شاهد روزنه امید پیروزی بود. به پیرجماران از هور و ماجرایش گفتند تبرکی فرستاد و برای سربازان وطن دعا کرد. عملیات خیبر با رمز یا رسول الله تدارک دیده شد ۱۹ شبانه روز در دل آب بودن میدانی چیست؟ ۱۰۰۰ کیلومتر مربع از هور آزاد شد. بخش زیادی از جزایز مجنون و طلائیه آزاد شدند. یگان های دریایی به توان داخلی ایمان آورده به برکت این عملیات فعال و مقدمات تشکیل نیروی دریایی سپاه آماده شد... یا رسول الله زمینه ساز بدر بود و کربلای ۳ و ۴و ۵. شهید علی هاشمی معجزه و سردار هور شد. روایت سوم: روایت سوم این یادمان مختصر است اما در پس پرده اش دویدن هاست و نرسیدن ها و امید... ؛ ●در جمهوری اسلامی، هرجا که قرار گرفتهاید، همانجا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همهی کارها به شما متوجه است... و بدان که اگر نمیتوانی دنیایت را روشن کنی شمعی باش تا محوری که ایستادی روشن شود. ●همیشه می خواستم که شمع باشم، بسوزم، نور بدهم و نمونه ای از مبارزه و کلمه حق و مقاومت در مقابل ظلم باشم. می خواستم همیشه مظهر فداکاری و شجاعت باشم و پرچم شهادت را در راه خدا به دوش بکشم. [شهید چمران]