کلمات و جملات نمیتوانند عظمت این یادمان را به دوش بکشند؛ از روایت آنچه اتفاق افتاده است، ناتواناند!
حوض خون را باید رفت و از نزدیک دید، باید رفت و پای صحبت زنانی نشست که پدیدآورندهی این حماسهی تاریخی در پشت جبهههای نبرد بودند؛
زنان و دخترانی که از خودگذشتگی را در کنار رزمندگان معنا کردند؛
کسانی که نشان دادند برای مقاومت، باید همه بسیج شوند!
خدمات کسانی که نقش آفرینی آنان
پشت جبهههای جنگ بود؛ اما کمتر روایت آنها را شنیدهایم.
بیمارستان شهید کلانتری، در کنار رنج حاصل از تماشای از خودگذشتگی پرستاران و پزشکان دفاع مقدس که دقایق را با امیدِ زنده نگهداشتن رزمندگان وطن میگذراندند، شاهد زنانی بود که حوض خون را رقم زدند.
داستان های حوض خون، روایت میکند از زنان اندیمشکی که حتی نمیدانستند این جوی خونی که از شستن پتوها به راه میافتاد، خون چه کسی ست؟ گاهی شک میکردند به اینکه، نکند خون پسرشان باشد که ماههاست ازشان خبری ندارند و یا هر عزیزی از آنها که رهسپار دفاع از وطن شده بود!
حتی فکر کردن به حس و حالشان برای انسان عذاب آور است، چه برسد به زندگی کردن این دقایق...
با شنیدن روایتهای رخ داده در حوض خون، با قهرمانانی آشنا میشویم که شبیه آنان شدن محال نیست؛ کافیست دل را به دریای معرفت الهی بزنیم و در مسیر تقرب الهی حرکت کنیم. . . .
با مرور داستانهای حوض خون، در ذهنم دی ماه ۱۴٠۲ نقش میبندد؛
من حوض خون را ندیده بودم، اما...
اما زمانی که وارد بیمارستان شدم، فضای بیمارستان اصلا شبیه چیزی نبود که هر روز میدیدم؛ کف راهروی بیمارستان پر شده بود از رد پاهای خونی؛ بوی خون همه جا پیچیده بود!
خودم را به درب اتاق عمل رساندم،؛ ازدحام جمعیت بود، جمعیتی که هرکدام دنبال گم شدهشان بودند، جمعیتی که هر کدام شباهتهای بسیاری با حوض خون داشتند.
روی پیشانی یکی از مجروحین نوشته شده بود: کد ۷۲، پسر بچهی مجهولالهویهای که امیدی به زنده بودنش نبود و هنوز در ذهن من داستانش باز مانده است.
آنطرفتر، دختر بچهی شیرخوارهای را آورده بودند؛ ترکش ها، پشت او را چنان بی رحمانه زخم کرده بودند که قلب از دیدن آن صحنه فشرده میشد!
در حالت عادی، تحمل چنین صحنه هایی برای من غیر ممکن تصور میشود، اما شاید آن روز صبری که خدا موقع شستن پتوها به جهادگران اندیمشک داد، به قلب بیتاب من و امثال من نیز عطا کرد و ما هم جمعی از آنها شدیم.
مرور خاطرات حوض خون و دیدن هرکدام از یادمانهای جنگ، این سوال را مدام در ذهن من مرور میکند که اگر زمان جنگ حضور داشتم چه میکردم؟
حوض خونِ اکنونِ زن انقلاب کجاست؟
پشت جبههی کدام جنگ به حضور من نیاز دارد؟
و من اینجا هستم، برای پاسخ به این سوالات.
■ محتوا و نویسنده:
▪︎ رقیه سلمانی | اتاق عمل 1400
■ ویراستار:
▪︎ کوثر اکبری | پزشکی 99