بچهها ما الان تو راه دوکوهه هستیم و احتمالا دارین با خودتون میگید؛ دوکوهه کجاست؟ ؟
اما در جواب این سوالتون، اصلا دلم راضی نمیشه که فقط بگم یه پادگانه نزدیک اندیمشک که قبلا بسیجیها اونجا میرفتن! چون اینقدر ساده نیست، راستش برای اینکه خوب بفهمی دوکوهه چه جور جاییه؛ لازمه که خودت اونجا زیسته باشی!
گفته اند "شرف المكان بالمكین"؛ یعنی اعتبار مكانها به انسانهاییست كه در آنها زیستهاند و چه خوب گفتهاند.
دوكوهه، پادگانیست در نزدیكی اندیمشك كه سالهای سال با شهدا و بسیجیها زیسته و همهی سرّ مطلب همین جاست؛ اگر شهدا نبودند و بسیجی ها، آنچه جا می ماند پادگانی بود درندشت با زمین هایی آسفالته، خشك و كم دار و درخت، ساختمان هایی كوتاه و بلند و تیركهایی كه بر آن پرچم نصب كردهاند.
اما دوكوهه سال ها با شهدا و بسیجیها زیسته و از آنها روح گرفته؛ روحی جاودانه.
دوکوهه رو با حسینیه حاج همتش، با ساختمون گردان حبیب و مقداد و انصار و ذوالفقارش، با حسینیهی بچه های تخریب و میدون صبحگاهش میشه شناخت.
دوکوهه رو با صدای مقتدرانه احمد متوسلیان، چهره خسته و دل نشین محمد ابراهیم همت، نگاه نافذ محمود شهبازی و سلوک حسین همدانی میشه شناخت.
اما دوکوهه رو یه جور دیگه هم میشه شناخت!
چطوری؟
بعد شهادت سید حسین علم الهدی وقتی جریان لیبرال که الگوهای جنگیدنش به پوچی رسیده، به جای اینکه از مسیر غلطش برگرده؛ سردسته شون که بنی صدره پیش امام میره و پیشنهاد مذاکره برای پایان جنگ رو مطرح می کنه و میگه چون ما تجهیزات و مهمات کافی برای جنگیدن نداریم به من اجازه بدید برم مذاکره کنم و جنگ رو با مذاکره تموم کنم؛
امام در پاسخ به بنی صدر میگه:
سرنوشت جنگ را لوله تفنگ ما مشخص می کنه نه میز مذاکره و ما جنگ رو تا آخر ادامه خواهیم داد!
بعد برخورد این طوری امام و اتفاقاتی که توی مجلس و جریان سیاسی کشور رقم می خوره، بنی صدر عزل میشه و امام به عنوان فرمانده کل قوا مسئولیت اداره جنگ رو به جریان جوان مومن انقلابی میسپره این جریان جوان مومن انقلابی، خوب که نگاه میکنه با چند تا مسئله اصلی مواجه میشه؛
تو یکی از روایتا نوشته که حسن باقری به ما گفته بود هر چی دیدید یادداشت کنید؛ بعد در یکی از گزارشات اینطور نوشته شده بود که یه ماشین رد شد لوله داشت تایراش به هم پیوسته بود، یه ماشین رد شد سقف نداشت! میگن اقا حسن طرف رو صداش کرد، گفت: عزیز دلم به این میگن تانک به این میگن نفربر به این می گن جیپ و...
آره؛
نیروهای بسیج مردمی ما که مخلصانه اومدن پای کار جنگ، نه آموزش دیدن نه توجیه هستن؛
ولی سختی قضیه همینجاست باید با همین نیروها بجنگیم و خرمشهر رو آزاد کنیم با نیرویی که گزارش می نویسه؛ یه ماشین از این طرف جاده رفت اون طرف جاده که بعد حسن باقری صداش می کنه و میگه: مگه من اون جام که بدونم از این طرف جاده رفت اون طرف جاده یعنی از کجا به کجا رفت؛ بعدم وقتی میپرسه خب برادر باقری چی کار کنیم؛ ایشون توجیهشون می کنه، میگه: به این می گن غرب نظامی؛ به این میگن شرق نظامی و...
یعنی جوون مومن انقلابی که شونههای خودش رو به زیر بار مسئولیت اداره جنگ داده؛ در کنار نبود برنامه مشخص برای اداره جنگ و عدم اولویت بندی بین جبهههای جنوب و غرب و شمال غرب، با یه مسئلهی دیگه هم مواجه میشه و اون هم فقدان نیروی آموزش دیده، سازماندهی شده و توجیه هستش!
آره حقیقت اینه ها!
در ابتدای جنگ که نیروهامون آمادگی کامل برای جنگیدن رو ندارن؛ عراق دویست و چهل گردان عمل کننده داره و ما خوش بینانه نگاه کنیم شاید به هشتاد تا گردان عمل کننده برسه و این در حالیه که نیروهای مردمی به جبهه اومدن اما سازماندهی نشدن.
جریان جوان مومن انقلابی وقتی مسئولیت اداره جنگ رو می گیره و برای آزادسازی خرمشهر شروع به برنامهریزی می کنه؛ یکی از نقاط اصلی که روی اون وایمیسته و تمرکز می کنه؛
ماجرای سازماندهی،تربیت و آموزش نیرو هست.
اینجاست که قبل عملیات فتحالمبین حاج احمد متوسلیان از مریوان، همت از پاوه، حسین همدانی و محمود شهبازی از سرپل ذهاب؛ هر کدوم با یه سری از نیروهاشون به خوزستان میان؛ بعد از مدتی پادگان دوکوهه فعلی رو در اختیارشون قرار میدن و دوکوهه میشه اولین نقطه اساسی تشکیل تیپ ۲۷ محمد رسول الله و آغاز جریان آموزش و تربیت حرفهای نیروها و بچههای حزبالله.
پس نتیجه چی میشه؟
اینکه وقتی عزم خودمون رو برای آزادسازی خرمشهر جزم میکنیم؛ موضوع تربیت نیرو خیلی مهم میشه تا اونجا که احمد متوسلیان؛ وقتی میره به محسن وزوایی و بچههای گردان حبیب که در حال تمرین و آموزش هستن سر بزنه؛ وقتی متوجه میشه دارن زودتر از زمانی که آموزششون هست برمیگردن، با محسن وزوایی فرمانده گردان حبیب بحثش میشه؛ در نهایت دعوا بالا میگیره و حاج احمد یه دونه میذاره تو گوش محسن وزوایی؛ محسن سر این قضیه خیلی ناراحت میشه و میخواد برگرده!
با پادرمیانی همت و شهبازی، احمد متوسلیان به سراغ محسن وزوایی میره و با بچههای گردان حبیب شروع به صحبت میکنه و میگه که باور کنید من، "برادر محسن" را خیلی دوست دارم.
بله، خیلی تند برخورد کردم؛ ولی علتی دارم، اگر ده شهید در امرِ آموزش بدیم؛ پیش خدا حجت داریم؛ ولی اگر یک شهید در عملیات به علت عدم آموزش و توجیه بدیم، هیچ حجتی پیش خدا نداریم و این موضوع خیلی مهمه!
یعنی احمد متوسلیان میگه بابا این بچههای مردم امانتن دست ما. موضوع آموزش و تربیت این قدر مهمه که اگه این کار رو انجام ندیم و به خاطر عدم آموزش، عدم شناسایی و عدم توجیه نیرو، بخوایم تو کف میدون عملیات شهید بدیم؛ پیش خدا هیچ حجتی نداریما!
موضوع آموزش و توجیه نیرو اینقدر مهم میشه؛ که دوکوهه میشه محل تربیت آدمهایی که بناست فتحالفتوح انقلاب اسلامی بشن، ساخته بشن و این جوریه که آوینی در مورد دوکوهه میگه:
《دو کوهه! تو یک پادگان نیستی تو قطعهای از خاک کربلایی؛ چرا که یاران عاشورایی سیدالشهدا را به قافلهی او رساندهای. دو کوهه! در باطن تو هنوز راز این روزهای سپری شده باقیست میدانم؛ اما دیگر خاک تو قدمگاه این کربلاییان آخرالزمان نیست. بعضیها ما را سرزنش میکنند که چرا دم از کربلا میزنی و از عاشورا؛ آنها نمیدانند که برای ما کربلا بیش از آن که یک شهر باشد؛ یک افق است، یک منظر معنویست که آن را به تعداد شهدایمان فتح کردهایم؛ نه یک بار نه دو بار، به تعداد شهدایمان》!
خوب به حرفهای آوینی که گوش بدیم؛ اون موقع میتونیم یه حرفای جدی رو در مورد دوکوهه برای خودمون بزنیم و اونم اینه که اگه خرمشهرها در پیشه، پس عالم منتظر خرمشهر دیگریست و اگر عالم منتظر خرمشهری دیگر است، پس عالم منتظر فتحالمبینی دیگر است و اگر عالم منتظر فتحالمبینی دیگر است، عالم منتظر دوکوههای دیگر است؛ دوکوههای که پادگان یاران امام مهدی (عج) باشه و ما میخوایم اسم خودمون رو تو پادگان یاران امام مهدی (عج) بنویسیم.
پس ما تو دوکوهه دنبال ساخته شدن خودمون هستیم!
حالا دانشجوهای امروز! یا بهتره بگم خرمشهریای امروز!
دوکوههی من و شما کجاست؟
اون جریان مومن انقلابی که مسئولیت ادارهی جنگ رو به عهده گرفته بودن، توی شرایط فعلی کیان؟
کیا باید این مسیر رو ادامه بدن و علمداری کنن تا پرچمو به دست صاحبش برسونن؟
قبول دارین که خودمونیم؟
اونجا که حضرت آقا میگن معنای تشکیل بسیج، این بود که امام سرنوشت انقلاب رو به دست جوونها سپرد! چقدر این رو به خودمون گرفتیم؟
یا اونجا که میگن، جوانان امروز مثل جوانان دوران دفاع مقدس صاحبان انقلابند!
کجا قراره خودمونو برای سربازی آقا امام زمان آماده کنیم؟ به نظرتون کف میدون دانشگاه جای خوبی برای ما نیست؟
برای سربازی کردن؟ برای ساختن دوکوههای دیگر؟
میشه ما اون کسایی باشیم که خاطرات دوکوهه رو باز زنده میکنن؟
میشه دانشگاه رو محل تربیت انسانهایی قرار داد که مامور به تحول در تاریخ بشن؟
میشه توی دانشگاه خودمون به نقطهای برسیم که حضرت آقا یه روزی بگن توی این دانشگاه فتحالفتوح انقلاب رخ داده؟ بذار جوابشو بگم؛ آره میشه، اگر من و تو بخوایم حتما میشه، بدون هیچ برو و برگردی میشه و میشه و میشه!
مثل همیشه بازم میشه...
بازم میتونیم....
■ محتوا:
▪︎ حنانه احدی | پزشکی 1401
■ نویسنده:
▪︎ زهرا نوری | فناوری اطلاعات سلامت 1403
■ ویراستار:
▪︎ سعیده داوودی | هوشبری97