خب، قبلاز هرچیز، عید رو بهتون تبریک میگم. امیدوارم سالی سرشار از عشق، امید و اتفاق خوب داشته باشید:)
امشب، پساز مدتها -مدتها که میگویم یعنی پنج یا شش ماه- هوس خواندن هشت کتاب سهراب به سرم زد. راستش آنقدر نخوانده بودمش که عنکبوتها بهجای من سروقتش رفته بودند. کتاب را برداشتم، چند شعر خواندم که مثل همیشه حظ کردم. ورق زدم و رسیدم به شعر "شب تنهایی خوب". راستش، وقتی میخواندمش احساس میکردم حال خیلی از ما را بخصوص در این شرایط بیان کرده. سطر به سطرش، خط به خطش، لحظهلحظهاش. راستش انگار سهراب هم از تنهایی ما باخبر بوده. انگار میدانسته آینده چه خواهد شد! تنهایی عظیم، تنهایی شبها، و بیش از همه تنها بودن "دلها" میان انبوه آدمها. عید است و حرفهای بیخودی زدن خوب نیست. خوب نیست که از تنهایی و رنج و چه میدانم از اینجور چیزها حرف بزنیم. ولی سطر آخر این شعر، عجیب حال و دل آدم را مست میکند:
"بهترین چیز، رسیدن به نگاهی است که از حادثۀ عشق تر است."
اگر این متن را خواندی، حتما پی این شعر را بگیر. حتما بخوانش! بخصوص همین یک سطر را. آنقدر بخوان که از بر کنی، آنقدر بخوان که مفهومش را درک کنی. بخوان، آنقدر که بفهمی هر نگاهی، ارزش رسیدن ندارد.
غزال خوشقلم
virgool.io.@Khoshghalam