?مصاحبۀ یک خبرنگار به نام "عشق" با قلمی که گویا بینام است:
-اهم اهم، خب سلام عرض میکنم خدمت شما... راستی، اسمتون چی بود؟
+اگه بگم که باورتون نمیشه ولی من هیچ اسمی ندارم.
-مگه میشه؟ هرکسی یه اسمی داره، یه شناسنامهای داره، اصلا توو خونه چی صداتون میزنن؟
قلم، پیچی به سر و گردن خود داد، نگاهش را به دوربین دوخت و کمی دهانش را از میکروفن دور کرد:
+خب توو خونه... توو خونه بهم میگن نارنجی!
-هه، نارنجی؟ خب این یعنی چی جناب نارنجی؟ هههههه...
+نارنجی یعنی معنابخش. یعنی کسی یا چیزی که به بعضی چیزا جون میده. راستش صاحب من، یه دختر خل و دیوونهست که هربار میخواد بنویسه اول از همه مینویسه نارنجی من!
-خب... خب از این بگذریم. نظرت راجعبه متنای اون دختر چیه؟
قلم، نگاهی به اینطرف و آنطرف انداخت و انگار که از کسی در هراس باشد، مشکوکانه به خبرنگار زل زد و گفت:
+به نظرم خوبه... فقط...
-چیه؟ چرا هی اینور و اونور رو نگاه میکنی؟
+آخه میترسم خودش اینجا باشه.
-نه نترس، نیست، حرفتو بزن.
+خب... متناش خوبه فقط. همۀ حرفاش از دل میاد ولی... ولی یه مشکلی داره اینکه بعضیوقتا که اعصابش از زمین و زمان میریزه بهم، هی منو کتک میزنه.
خبرنگار، متحیرانه به دوربین نگاهی انداخت و با چشمان گرد و ورقلمبیدهاش سرش را به سمت قلم چرخاند و میکروفن را نزدیک دهانش کرد:
-چطور؟ اون کتکت میزنه؟
+آره. مثلا هرچی که توو دلش هست رو مینویسه. این یعنی کتکزدن! میدونی، همیشه که نباید دست روی من بلند کنه بعضیوقتا با حرفاش کتکم میزنه...
-آهان... خب، وقتمون داره تموم میشه. بگو بینم حرف آخرت چیه؟
قلم، هنهنی کرد و کتش را کمی به تنش صاف کرد و گفت:
+حرف آخرم یه سؤاله از خود شما.
-از من؟ بفرمایید
+معنی اسم شما یعنی چی؟ عشق؟
عشق، گویی خجل شده باشد کمی خود را تکان داد ولی تمام سعیاش این بود که رنگ رخسارش، سرخ نشود. سپس رو به او کرد:
-معنی اسم من... یعنی خیلی دوستداشتن. یعنی علاقهمند شدن بههم دیگه.
+آها، فکر کنم فهمیدم. شاید منظورت همونه که اون دختر هم همیشه توی متناش مینویسه. ولی خب دیروز یه چیزی نوشت. گفت عشق همش کشکه و بعضیوقتا میگه کاش وجود نداشت و فقط منطق بود.
عشق، همانطور که در فکر فرو رفته بود، با صدایی افتان و آرام و با حالتی از نجوا گفت:
-نمیدونم ولی... شاید... شاید عشق همش کشکه! نمیدونم!
پ.ن: شاید بعضیوقتا این حس میاد سراغمون. اینکه تپانچه رو بذاریم رو مخ عشق و همهچیز رو نابود کنیم! اینکه میگم همهچیز، منظورم عشقه. چون عشق "همهچیزه" ولی بعضیوقتا، بیچیزت میکنه و پرتت میکنه یه گوشه! اما خیلی قشنگه که دوباره با همون عشق، بلند بشی و همهچیزت رو بهدست بیاری. میفهمی که چی میگم؟
غزال خوشقلم
virgool.io.@Khoshghalam