کیانا آتاکیشی زاده|Kiana Atakishizadeh
کیانا آتاکیشی زاده|Kiana Atakishizadeh
خواندن ۳ دقیقه·۲۱ روز پیش

اِی اِپسیلون

https://www.vecteezy.com/video/6102722-realistic-futuristic-sci-fi-spaceship-corridor

اِپسیلون ها

سفینه اِچ اِپسیلون،ساعت ۳:۴۰ صبح به وقت زمین

طبقه ۲۴:

«روی زمین گرده نشسته،توی سفینه فقط طبقه ۱۵ گلخونه داره...طبقه ۲۴ پایین موتور خونه‌ست چجوری اینجا خاک اومده؟»

صدای بلند و ناهنجار موتور خونه صدای اون رو محو کرد،قدم زنان جلو رفت

صدای پوتین های قدم های دو سرباز رو شنید و گوشه ی راهرو قایم شد:«هی مرد به نظرت اگر اون دو نفر نمی‌یوندن سفینه ما،بارم مجبور بودیم بیایم اینجا؟»

«واقعا حیفه که فقط می‌تونیم به اپسیلون ها بریم،شنیدم سفینه های آلفا خیلی تنوع غذایی بیشتری داره،تازه تفریحاتش هم بیشتره!»

«واقعا حیف ش‌‌‌...»

به راهروی سمت راست پیچیدن و سوار آسانسور شدند

بیرین از پشت سطل گوشه راهرو بلند شد و سریع از در انتهایی عبور کرد،وارد سالن بزرگی شد که ی دایره نئونی فولادی بزرگ توی ی سالن خالی رو دید

طبقه ۲۴
طبقه ۲۴

بیرین داخل هاله ی آبی ای در میان دایره پرید،برگشت تا پشتش را ببیند،

هاله ی آبی رنگی در مرکز دایره کوچک تر و کوچکتر و سپس ناپدید شد.

صدای پای یک آدم معمولی از توی راهرو اومد و بیرین ترسید،هیچ چیزی اونجا نبود که پشتش قایم بشه

پس طوری رفتار کرد که انگار باید اونجا می‌بوده باشه

سفینه اِچ آلفا تا اِچ اِپسیلون بیشتر مسافرانش اهل کشور چین بودند

بیرین از مادر آذربایجانی و از پدر چینی بود در زمانی که در زمین بودند در چین زندگی ‌می‌کرد اما بعد از بیمار شدن والدینش بی سرپرست شد،پدرش جزوی از مدیران بالا رتبه بود که هر کسی که حتی فکرش را هم بکنید خدمت گذار او بود،پس به قوای می‌توان گفت پول از پاروهایش بالا می‌رفت و همه آنها را برای بیرین به ارث گذاشته بود

مردی کت و شلواری از در وارد شد و دختری با موهای مشکی صاف بلند تا شانه با لباس های گران اسپرت دید،کفش های بیرین اندازه تمام زندگی آن مرد قیمت داشت،بیرین که ناخن هایش را برانداز می‌کرد صدای مرد را شنید اما ندید که آن مرد آسیایی نیست پس گفت:«وو شی جیانچا رو لای ده»

مرد که متوجه نشد بیایم چی گفت پرسید:«متاسفم بانو من چینی بلد نیستم شما کی هستید؟»

بیلین با آرامش و متانت سرش رو بالا آورد و گفت:«من از طرف تیم بازرسی اومدم،بیلین ژی‌هویی هستم»

مرد دست پاچه شد و دستش را از روی دکمه قرمز هشدار روی در برداشت،به نظر تازه کار می‌آمد:«عذر می‌خوام که نشناختمون خانم ژ-ژی لویی»

«ژی‌هویی»

«به سفینه اِی اِپسیلون خوش اومدید،به نشر شما منتخب بازرس اِچ اِپسیلون هستید،افتخار دادید که اومدید،چند روز پیش منتظر شما بودیم،بگذارید راهنماییتون کنم،من تایلر...»

بیرین پرید وسط حرف مرد جوان:«خیلی خب تایلر لطفا منو به اتاقم ببر و بعدا مزاحمم شو»

مرد که نمی‌دانست چه کاری باید انجام بده دستش را به سمت در خروجی نشان داد و جلوی بیرین به راه افتاد...

مردی بلند قامت وارد کلاس شد،به نظر ورزشکار می‌آمد با عینکی مستطیل شکل و موهای جو گندمی رنگ شده اش، با پیرهن سفیدی با کراوات قهوه ای تیره ای در میان کلاس ایستاد تا دید کامل به همه بچه ها داشته باشد:«من استاد درس سالم نگه داشتن نِرف شما هستم،اگر سوالی هست بپرسید»

هیچ کس در طول کلاس سوالی نپرسید و فقط به توضیحات مقدماتی درس گوش دادیم،زنگ تفریح که خورد همه سریع بیرون رفتن تا فقط دیگه توی کلاس نباشن اما من توی کلاس نشستم،بعد از چند دقیقه بلند شدم تا برم دنبال سلین بگردم که با ی دختر آسیایی بلند قد رو به رو شدم:«سلام دختر خانوم،می‌دونی طبقه ۲۴ کجاست؟»

«طبقه ۲۴؟همه سفینه ها فقط ۲۳ طبقه دارن!»

«آم آره متاسفم منظورم طبقه ۲۳ بود»

از جنس لباس هاش متوجه شدم که احتمالا آدم معروفیه و به زبان ما مسلط نیست

«اینجا طبقه ۲۲ هستش شما باید برید ی طبقه بالاتر،می‌تونید از آسانسور راهرو اصلی راحت برید اونجا،و فکر کنم باید از مترجم مچ بند هوشمندت استفاده کنی»

«ممنونم،اینجا کسی از سفینه ی دیگه ای هستش؟»

«منظورت چیه؟»

«هیچی...هیچی...ممنون»

دختر سریع از من دور شد و به سمت آسانسور رفت،سلین منو پیدا کرد و گرم صحبت شدیم

دیدم دختر جوون منو از نبش راهرو دید میزنه و اسکن می‌کنه،پس سلین رو کشیدم جایی که در دیدرس دختر نباشیم و ادامه صحبتمون رو دنبال کنیم...

نئو(کیانا‌آتاکیشی‌زاده)





اِپسیلون هانئوکیانا‌آتاکیشی‌زادهاِی اِپسیلون
چگونه می‌شود به شاخه‌ی شکسته فهماند که باد عذرخواهی کرده است؟ -محمود درویش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید