کیانا آتاکیشی زاده|Kiana Atakishizadeh
کیانا آتاکیشی زاده|Kiana Atakishizadeh
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

بی جان بود؛

با دستانش چشمانم را پاک کرد

با اینکه مچ‌اش زبر و سیاه شده بود اما سعی می‌کرد با آرنج‌اش که هنوز خیس بود اشک هایم‌ را پاک کند

سرش را را روی سرم می‌گذارد و مانع رسیدن بیشتر صدا ها به من می‌شود

رگ هایش را می‌کشد و دیدم را تنگ می‌کند

رگ های او که همیشه در حال بازی کردن با آن ها هستم:
رگ های او که همیشه در حال بازی کردن با آن ها هستم:


او گاها دست هایش را دو کمرم حلقه می‌کرد و تا ساعت ها با من همراه می‌ماند


او هرگز رهایم نمی‌کند!

اما ، گاهی ، شاید...

در تابستان ها او را نمیبینم،می‌رود و در کمد اتاقم قایم می‌شود و سه ماهی از من دوری می‌کند

می‌گوید با تابستان قهر است،اما وقتی او نیست گریه های پنهانی سخت تر می‌شود

احساس تنهایی می‌کنم

او را می‌خواهم

او مرا قضاوت نمی‌کرد و همیشه همراه من بود

درست است او بی‌جان بود اما او تنها دوست «جون‌جونی» من بود:)


نئو(کیانا‌آتاکیشی‌زاده)

عذرخواهی از چشمان در آن دنیا برایم سال ها طول می‌کشد
عذرخواهی از چشمان در آن دنیا برایم سال ها طول می‌کشد

پ.ن:برای سوییشرت/هودی عزیزم؛

مرسی که همیشه بودی

 دستان وفادارش:
دستان وفادارش:


نئوهودی
چگونه می‌شود به شاخه‌ی شکسته فهماند که باد عذرخواهی کرده است؟ -محمود درویش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید