نمیشد نگمش
بزار بگم تا همه نشن مثل من و تو
من و تویی که اولاش عاشق و معشوق بودیم
لیلی و مجنون
شیرین و فرهاد
اولش عشق مثل باقلوا های ترکیه که باید با چای تلخ بخوری شیرینه
یکم که به خوردنش ادامه میدی شیرینش کم میشه ولی بازم شیرینه
تا اینکه یکم بیشتر میگذری و میرسی به تلخی
تلخی مثل فراموشی تو از من
مثل افتادن اسکوپ بستی از رو قیف
مثل گذاشتن قلبم توی قبر
قلبم داره یخ میزنه
زیر زمین خیلی سرده
انگار سرما بدن همه ی مرده های تو سرد خونه بعد از اون اتفاق توی قلب من جمع شدن
دیدن ی زیبارو که باعث لریزدن قلب سردت شده
احتمالا باعث ی جاذبه ای هم شده
اره قشنگه
خیلی قشنگه؛
ولی بزار من بهت بگم
خطرناکه
ممکنه قلبتو بشکونه
تورو تو طوفان و امواج خودش غرق میکنه و تنهات میزاره
اره ی نفر دیگرو پیدا میکنه و تورو با اون تنها میزاره
همه لیاقت تورو ندارن
از اون اول نگو
این خودشه
مطمئنم منو تنها نمیزاره
غیر ممکنه مثل حرفای تو یعنی من باشه
بزار ی نکته ای رو بهت بگم
یادم نیست کی، کجا بهم اینو گفت ولی خیلی قشنگ گفت:گفت هیچ وقت نگو ی چیزی غیر ممکنه
ممکنه اون غیر ممکن، ممکن بشه
چون این غیر ممکنه که غیر ممکنه!
نزار غرق بشی تو رویاهایی که تو ذهنت با اون میساختی
نزار انقدر عاشقش بشی که اگر رفت بشکنی
انقدر بد بشکنی که پودر بشی
جوری پودر بشی که از دونه های نمک هم ریز تر بشی
نمیگم احساساستو خاک کن ولی...
این جاست که حافظ میاد حرف دل مایی رو میزنه که توی تلاتم دریای عشق غرق شدیم:
چو عاشق میشدم گفتم که بردم گوهر مقصود
چه دانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد!
#هیچی #پادکست
#کیانا_آتاکیشیزاده #نئو