هیچ وقت هدفی نداشتم که بخوام از ته دلم روش پافشاری کنم
شاید برای انجام کاری پافشاری کرده باشم اما وقتی انجامش دادم دیدم که اونجا جایی برای من وجود نداره
حس بدیه که هیچ داعیه ای ندارم که باهاش آرزویی بسازم
ایده های زیادی دارم اما هیچکدوم رو نمیتونم اجرایی کنم
همیشه ی چیزی کمه که یک نفر دیگه که دارتش بجای من انجامش میده و موفق میشه و اون سرنوشت ساز میشه
ولی من بودم که شروع کننده این ماجرا بودم اما همیشه به پایان کار نگاه میکنن مگه نه؟مهم نیست مربی می بود تا زمانی که بازیکن بود عمل کنه
اگر خوب عمل کنه همه میگن از تلاش و استعداد خودش بوده
اما وقتی بد عمل کنه همه ی کاسه کوزه ها سر مربی بیچاره میشکنه
آدمای زیادی رو با این ویژگی که گفتم نمیشناسم یا شاید بهتره بگم کلا نمیشناسم ولی میدونم هدف نداشتن چیز بدیه
اینکه بدونی قاره در آینده چیکار کنی و چه گلی به سر خودت و جامعه بزنی واقعا ترسناکه
شبیه به ی کاناپه شدم که هیچ فایده ای تو زندگی خودش با کسی ندارم
حس و حال کاری رو ندارم یا اگر هم دارم ، همه جلو دارم میشن که انجامش میدم و بعد به مدت خسته میشن و منم دیگه انگیزه ای برای پافشاری کردند ندارم
خیلی کار ها کردم خیلی جاها گشتم خیلی چیزهارو امتحان کردم اما متاسفانه هدفی پیدا نکردم یا شاید هم هدفم منو پیدا نمیکنه
یا حتی ازم فرار میکنه تا پیداش نکنم
بقیه هم نتونستن کمکی بهم بکنن
آخرش همه میگن ببین به چی علاقه داری
خب مشکل اینه که من به همه چیز علاقه دارم ولی تا یک حدی
پس با گفتن این جمله اعصاب من به کرات خورد و بغضم شکسته شده
انگار من از قصد نمیخوام هدف نداشته باشم در نگاه دیگران
ولی من دنبال هدفم میگردم:)
