Freak
Freak
خواندن ۲ دقیقه·۵ ماه پیش

بی‌معنایی


روی صندلیم نشستم، باد کولر رشته‌های کوتاه موهامو تکون می‌ده. سردرگمم. به نمره هام فکر می‌کنم، بابتشون ناراحتم ولی جدیدا حسی بهشون ندارم. انگار روحم از بابت فکر کردن بهشون خسته شده، به دوران امتحانا فکر می‌کنم، تمام تلاشمو براش کردم. دیگه‌ خسته‌ام از فکر و خیال! می‌گم گور پدرش..


گری مور توی گوشم می‌خونه one day the sun will shine on you .. آهنگش رو دوست دارم ولی به چیزی که می‌خونه ایمان ندارم‌. به وجود چنین روزی ایمان ندارم. خودمو گول می‌زنم، شاید وجود داشته باشه.


گم شدم. مدام از خودم می‌پرسم من کیم؟ یه سری چرت و پرت میاد توی ذهنم. اسمم، سنم..
بهشون باور ندارم. اینا کافی نیستن برام. هیچوقت نبودن.. دنبال رشد نیستم. خیلی وقته توی این مرداب گندیده گیر کردم، خیلی وقته سعی می‌کنم ازش بیرون بیام ولی بیشتر درونش فرو می‌رم. مضحکه!

اوایل می‌خواستم با هویت واقعیم اینجا بنویسم. الان که بهش فکر می‌کنم خنده‌ام میگیره. مگه هویت آدمها به اسمشونه؟

جدا از اون، مگه من هویتی دارم؟ خیلی وقته گمش کردم، فکر کنم.

چندوقت پیش داشتم به بی‌هویتی فکر می‌کردم‌. آدمها رو توی جامعه می‌بینم که انگار اکثریتشون با بحران هویت دست و پنجه نرم می‌کنن. هممون وانمود می‌کنیم کسی‌ایم که نشونش می‌دیم، ولی خیلی وقتا با کلمات پشت خود واقعیمون قایم می‌شیم. از ندونستن می‌ترسیم، از بلد نبودن.. خودمونو تو ایدئولوژی‌هامون غرق می‌کنیم، شاید این بار وزنش کمتر بشه.

جوری میگم انگار خودم اینکارو نکردم! نه. توش حرفه‌ایم، خیلی زیاد انجامش دادم و می‌دم! هنوز شجاعت اعتراف به پوچی و بی معنا بودنو رو به جون نخریدم. هویت واقعی‌م پوچه!

از آدمایی که اعترافش می‌کنن خوشم میاد. بلند فریادش می‌زنن. فکر می‌کنم حتی اگر زندگی در خودی خود معنایی داشته باشه و این آدمها بهش نرسیده باشن، بازم شجاع‌ترینن. اعتراف به نقص و کامل نبودن کار هرکسی نیست.

شاید منم سعی کردم با این نوشته اینو فریاد بزنم که معنایی ندارم‌، شاید بتونم یه روزی برای خودم بسازمش!














































































































































هویتمعنای زندگیروزمره نویسی
نوشته ها و افکارمو اینجا به اشتراک می‌ذارم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید