حق به شهر یعنی حق تغییر دادن خودمان از طریق تغییر دادن شهر
دیوید هاروی
اصطلاح "حق به شهر" یا "Right to the city" یکی از مفاهیمی است که بهتبع نظریات انتقادی یا همان "Critical theories" به وجود آمد. کسانی که از عبارت " حق به شهر" استفاده کردند هانری لوفور، دیوید هاروی، پیتر مارکوزه و سوزان فاین اشتاین بودهاند. برای واکاوی مفهوم حق به شهر و درک آن بهتر است در ابتدا مفهوم "تولید فضا" اصطلاحی که هانری لوفور در اواخر ده 60 میلادی به کار برد توضیح داده شود.
فضای شهری در نگرش نظریهپردازان انتقادی همچون لوفور تنها یک فضا در ابعاد x ,y نیست بلکه ازنظر آنان فضا یک برساخته اجتماعی است. بدان معنا که فضا واپسین مکان تمامی کشمکشهای اجتماعی است. خوانشی از فضا یا فضا یک برساخته اجتماعی(Social construction) به معنای آن است که عناصری که ما میبینیم و درک میکنیم در یک محیط انتزاعی و ذهنی شکل نمیگیرند بلکه نتیجه تعامل و ارتباط بین افراد با جامعه پیرامون و مخاطب خود است. به عبارت مشخص آنچه ما در برساختگرایی اجتماعی دنبال میکنیم این است که دانش و درک مفاهیم در یک تعامل اجتماعی شکل میگیرند و تولید میشوند. به عبارتی ممکن است تئوریها و نظریات در یک تعامل یا برساختگرایی اجتماعی تبدیل به یک امر ثابت همچون باور عمومی شوند. به معنای بهتر باورهای عمومی نتیجه یک فضای اجتماعی هستند. درنتیجه میتوان گفت که فضا نیز یک برساخته اجتماعی است.
حال باید گفت که تولید فضا در سه بعد تولید میشود:
1. کنش فضایی(Spatial Practice): همان فضاهای عینی و قابلدیدن
2. بازنمایی فضا(Representation of space): فضاهای ذهنی یا انتزاعی همچون فضای ذهنی متخصصان
3. فضاهای بازنمایی(Spaces of representation): فضای اجتماعی و فضای زیسته، نتیجه تجربه بیواسطه و زیسته مردم
پسازآنکه با مفاهیم فضا و تولید فضا آشنا شدیم میتوان مفهوم حق به شهر را بهتر توضیح داد.
به گفته هانری لوفور شهروند واژهای است که به تمام ساکنان شهر اطلاق میشود و دو حق را برای آنان در نظر میگیرد: حق تملک فضا و حق مشارکت شهری. حق مشارکت برای ساکنان شهری این فرصت را فراهم میآورد تا در تصمیماتی که منجر به تولید فضای شهری میشوند، دخیل باشند. حق تملک یا تخصیص فضا نیز شامل حق تصرف، دسترسی و استفاده از فضا و تولید فضای جدید منطبق با نیازهای مردم است.
بر طبق این گفته، حق به شهر یک حق اجتماعی برای ساکنان شهر بهویژه گروههای آسیبپذیر و محروم میباشد. در اینجا لازم به ذکر است که مقصود از محرومیت این گروهها بیش از فقر مادی و زندگی در حاشیههای شهر، به حاشیه رانده شدن این گروهها در فرآیند تصمیم سازی و تصمیمگیری است. حق به شهر با توجه به ابعاد بالا به دنبال دخیل ساختن حداکثری این افراد در تصمیم سازی و دسترسی به اطلاعات میباشد.
در نظر دیوید هاروی نیز "حق به شهر" چیزی ورای آزادی فردی در استفاده از تسهیلات شهری است، این ایده، فرصتی است برای شهروندان تا از قِبَل تغییر شهر، به تغییر خویشتن بپردازند. حق به شهر، نهتنها که یک حق فردی نیست؛ بلکه یک آزادی بدیهی است برای همه شهروندان با گروههای متفاوت اجتماعی و طبقاتی، زیرا فرآیند تغییر شکل شهر و روابط تولیدی فضا "در آن" محصول فرآیندهای مشارکتی میان همه اعضا و گروههای اجتماعی میباشد.
سومین نظریهپرداز حق به شهر سوزان فاین اشتاین است. او که در مقاله " The Just City" به مفهوم حق به شهر پرداخته است میگوید: حق به شهر گفتمانی برای ترسیم یک شهر ایدهآل میباشد که مطالباتی در حوزههای مختلف زندگی شهری دارد. دراینبین از اصلیترین مطالبات این جریان در فضای شهری دسترسی به سه مؤلفه اصلی تشکیلدهنده آن میباشد که شامل: دموکراسی شهری، برابری و تنوع هست. به باور فاین اشتاین همه آنچه حق به شهر در فضاهای شهری در جستوجوی آن است در ذیل این سه مؤلفه قابلبررسی است.
با توجه به مطالب بالا پس حق به شهر:
حق به انسجام اجتماعی و ساخت اجتماعی(اشتراکی) شهر و زندگی شهری است.
حق به دسترسی و اثرگذاری بر تصمیمات شهرداری و هر نهاد ذینفوذ دیگر و شهر است.
حق به حقوق برابر در مصرف فضاهای شهری است.
حق به همزیستی مسالمتآمیز است.
و در پایان حق زندگی در شهری از اتحاد در عین تفاوتها و تضادها.
مطالب برگرفتهشده از:
رفیعیان، مجتبی و نینا الوندی پور. (1395) مفهوم پردازی اندیشه حق به شهر، در جستجوی مدلی مفهومی، جامعه شناسی ایران، دوره ی شانزدهم، ش2 ،ص 47-25