ویرگول
ورودثبت نام
کورش ریونانت - Koorosh Revenant
کورش ریونانت - Koorosh Revenant
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

یادت نرود که...



کتاب یادت نرود که... منو برد تو گذشته... جدیدن به همین کلمات قصار یه کم زرد میوفتم... گذشته "مصل" رویاست... یه وقتایی کابوس و یه وقتایی حال خوب... اینکه این تصویر های ذهنی واقعیت یه روزی واقعیت بودن. با اینحال... امسال نتونستم برم کلاردشت توی ماه مهر!!! این خودش یه غمه!!! یادت نرود های گذشته که گذشته... نیستن ولی در مورد حال باید بگم یادت نرود که در اوج سختی ها کنارت بودم و این خودش سختی قضاوت بود... آهنگ راشامونو گوش کن این داستان که اونجا... یادت نرود که میتونست خیلی راحت نباشم ولی هستم ... حالا بیخیال این خودش کلی خوش شانسی داشت... یادت نرود که واقعیت هفته ی قبل کنارت بودنم... کلا... تصویرش تو ذهنی چرا اینطوریه... با بقیه فرق داره... واقعیت سخت بود!!! خیلی سخت دو روز افتری داشت که آروم تر بشم... الان چرا وایب خوب میده؟ این اتفاق یه عجیب داشت... حالا این رو به وضعیت حال و آینده تعمیم بده... یعنی ممکنه الان که دارم مینویسم یادت نرود که... حالم بد باشه و تصویر ذهنیش در آینده حس خوب... یا اکه حال خوبی دارم... در آینده از این تصویر لعنتی بدم بیاد و حالو خراب کنه... این حس ترسناک ولی عجیبه فکر بهش... یه بار جدی خودت امتحان کن... یه جورایی تحلیل و چالش ذهنی مهم و جالبیه فکر میکنم... یادت نرود که با اطمینان هستم و ممکنه فردا تمام اعتمادم یهو مثل یه ساختمون بریزه...!! یا برعکس... یادت نرود که..........

یادت نرود کهکورش ریونانتکتابنشر چشمهیاسمن خلیلی فرد
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید