امروز صبح که از خواب بیدار شدم؛البته خیلی بهش صبح نمیشه گفت، توی فرهنگ لغت دهخدا ساعت ۱۰:۴۲ دیگه ظهر حساب میشه حتما! قبل از اینکه چشم هام رو باز کنم، با دستم دنبال گوشیم گشتم تا پیداش کنم (راستی می دونستین آدم ها می تونن قبل از اینکه چشم شون رو باز کنن از خواب بیدار بشن؟!؟!) و ببینم ازدیشب تا حالا واسه کسایی که توی ایسنتا فالو شون کردم چه اتفاق تازه ای افتاده (چه کار مزخرفی مگه نه ؟!؟!) انگاری که یکی شون قرار بوده فردا یعنی امروز دنیا رو نجات بده حالا من باید چک کنم ببینم دنیایی که امروز صبح قراره توش روزمو شروع کنم نجات داده شده یانه . حیف که اون نتونسته دنیا رو نجات بده و من نهایت چیزی که اول صبح دستگیرم شده همین استوری های «سلام صبح» هست! چه وضعیتی !احمق تا وقتی تو هستی چرا یکی دیگه باید دنیا رو جای بهتری برای ظهور بکنه! جعبه اسرار آمیزی که امروز دارم اتفاقاتی هستن که امروزم رو می سازن. امروز که دیگه هیچ وقت نمیرسه دیگه هیچ وقت بعد از امروز نمی تونم به لحظه ۱۸سال و ۱۰ماه و۱۴روز ساعت۱۰:۴۳برسم و این لحظه های غیر قابل برگشت رو باید با اتفاقات خیلی هیجان انگیز تری که منو به یه« منِ مطلوبِ در راهِ رسیدن به منِ ایده آل»هست تبدیل کنم نه اینکه صبحم رو اینجوری کسل آور شروع کنم به نظر شما هم ترک این عادت منزجر کننده یه شروع خوب واسه یه صبح ایده آل در بهترین روزی که سالها منتظر رسیدنش هستم،نمیشه؟
رفیق!تو هم می یای با هم این قدم رو برداریم ؟