ویرگول
ورودثبت نام
LURMALI.AI
LURMALI.AILurmali – a global, innovative horror style, created by lurmali.
LURMALI.AI
LURMALI.AI
خواندن ۳ دقیقه·۱ ماه پیش

منوی غذایی نفرین شده___گوشت غیر احشام

منوی گوشت lurmali
منوی گوشت lurmali

🎬 پارت اول – ماشین خراب و ورود به رستوران

[صدای موتور خاموش، باد شدید، مه غلیظ، برگ‌های درختان روی شیشه]

ماشین وسط جاده‌ی چالوس خاموش شد.

مه غلیظ همه جا را پوشانده بود و چراغ‌ها حتی چند متر جلوتر را روشن نمی‌کردند.

تلاش کردیم دوباره استارت بزنیم… اما هیچ اتفاقی نیفتاد.

«هیچ سیگنالی هم نیست!» یکی از دوستانم با ترس گفت.

تنها نور، تابلو زرد و لرزان رستوران بین‌راهی بود:

«رستوران بین‌راهی – غذای داغ و تازه»

چاره‌ای نبود…

ماشین را رها کردیم و به سمت رستوران رفتیم.

در باز شد…

بوی تند گوشت و چیزی عجیب زد توی صورتمان.

فضا تاریک و گرم بود…

صدای چاقو و گاز روشن…

و چشمان مرد لاغر پشت پیشخوان که انگار از اعماق مغزمان رد می‌شد.

«خوش اومدین… منو مخصوص شما آماده‌ست.»

وقتی لبخندش را دیدیم، همه چیز مثل یک کابوس شروع شد.

🎬 پارت دوم – منوی نفرین‌شده و دالان تاریک

[صدای قدم روی کف چوبی، مه خارج از پنجره، ضربان قلب سریع]

داخل رستوران، نور کم و گرم چراغ‌های قدیمی فضا را پر کرده بود.

روی میز یک منوی عجیب و قدیمی قرار داشت:

سوپ مه‌آلود

خوراک مخصوص شب

نوشیدنی‌های تاریکی

بی‌آنکه چیزی بپرسیم، مرد لاغر گفت:

«امشب… انتخاب با شماست.»

دوست‌مان با دست لرزان یک نوشیدنی برداشت.

وقتی نوشیدیم… طعم آن عجیب بود.

تلخ و شیرین با بویی که انگار تو را از زندگی جدا می‌کرد.

چشمانمان سنگین شد…

ساعت‌ها یا فقط ثانیه‌ها گذشتند، نمی‌دانم.

و بعد… هوش آوردیم.

روی زمین سرد و خیس افتاده بودیم.

محیط تاریک و تنگ بود؛ دیوارها نمناک، سقف پایین و خیس از قطرات آب.

هیچ نور و پنجره‌ای نبود.

صدای قطره‌های آب روی زمین و نفس‌های خودمان تنها صداهایی بودند که می‌شنیدیم.

«کجا هستیم؟» صدای لرزان یکی از ما از تاریکی پرید.

اما هیچ جوابی نیامد…

فقط نفس‌های سنگین و حس دیده شدن از سایه‌های اطراف.

هر قدم که برمی‌داشتیم، دیوارها انگار تنگ‌تر می‌شدند…

و سایه‌ها روی ما حرکت می‌کردند.

صدای مرد لاغر، حالا انگار از تمام اطراف می‌آمد:

«خوش آمدید… حالا منو واقعی شروع می‌شود.»

🎬 پارت سوم – مواجهه با صاحب رستوران

[صدای قطره آب، ضربان قلب سریع، نفس‌های لرزان]

قدم‌هایمان لرزان بود…

هر حرکت ما با سایه‌ها بازی می‌کرد.

از انتهای دالان، نور کم‌سوی چراغی افتاد و ما را به سمت یک در چوبی هدایت کرد.

صدای زمزمه‌ها واضح‌تر شد:

«امشب… انتخاب‌های شما واقعی خواهد شد…»

و بعد… چیزی دیدیم که هیچ‌گاه فراموش نمی‌کنیم.

صاحب رستوران، مرد لاغر با چشمان سرد و لبخند کش‌دار، جلوی چشم ما یکی از تازه‌واردها را کشید و برد داخل اتاق تاریک.

صدای ناله و جیغ خفیف از آنجا می‌آمد.

بدن‌هایمان یخ زده بود و هیچ‌کدام جرأت حرکت نداشتیم.

چاقویی تیز روی تخته گوشت می‌لغزید…

خون، سایه‌ها و بوی تند گوشت با هم ترکیب شده بودند تا کابوسی زنده بسازند.

هر حرکت او، هر برش، هر آماده کردن گوشت، برای منوی نفرین‌شده فردا بود.

دوست‌مان دستم را گرفت، اما هیچ‌کدام نمی‌توانستیم نگاه‌مان را برداریم.

هر نفس، هر لرزش زمین، حس می‌کردیم که نوبت ما هم ممکن است برسد…

مرد لاغر، با همان لبخند کش‌دار، چشمانش را روی ما دوخت:

«امشب… و فردا… شما هم جزوی از منو خواهید بود…»

🎬 پارت چهارم – روز و منوی نفرین‌شده برای مشتریان

[صدای آرام روز، پرنده‌ها، صدای مشتریان و صندلی‌ها]

صبح شد و رستوران به ظاهر عادی به نظر می‌رسید.

صدای مشتریان، گپ و خنده‌ها، همه چیز معمولی بود… اما ما می‌دانستیم چه خبر است.

چرا نمی‌توانستیم کمک بخواهیم یا فریاد بزنیم؟

چون دالان زیرزمینی پر از مانیتورهای کوچک بود.

تصاویر زنده از خودمان، هر حرکت، هر نفس و حتی رفت و آمد مشتری‌ها در روز، روی صفحه‌ها ثبت می‌شد.

و وحشت واقعی؟ روی همان مانیتورها، مرد لاغر سلاخی شب قبل را نشان می‌داد و آماده می‌کرد برای منوی نفرین‌شده.

ما مجبور شدیم بنشینیم و تماشا کنیم.

هر برش، هر صدای چاقو، هر جیغ خفیف دوباره جلوی چشمانمان زنده می‌شد.

تصاویر ثابت می‌کردند: هیچ‌کس بیرون نخواهد شنید، هیچ کمکی نخواهد رسید و ما درون شبکه‌ی وحشت گرفتاریم.

مشتریان بی‌خبر، با خوشحالی و اشتها غذا می‌خوردند… لقمه‌هایی از شب قبل.

ترس و بی‌پناهی مغزمان را می‌بلعید…

و هر بار که بشقاب جدیدی بیرون می‌رفت، سایه‌ها دوباره زنده می‌شدند، یادآوری می‌کردند که کابوس هیچگاه تمام نمی‌شود.

قسمت دوم _منوی غذایی نفرین شده https://vrgl.ir/mu3Rb

قسمت سوم _منوی غذایی نفرین شده https://vrgl.ir/olR99

وحشتجاده چالوس
۱۵
۷
LURMALI.AI
LURMALI.AI
Lurmali – a global, innovative horror style, created by lurmali.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید