فَراداستان یا فراروایت (Metanarrative) که داستان انعکاسی هم خوانده میشود، گونهای از داستان است که خودآگاهانه توجه خواننده را به داستانی بودن متن جلب میکند.
در روایتشناسی نیز، فراروایت روایتی است که به خودش اشاره دارد یا به اصطلاحی خودارجاع (Self-referential) است؛ روایتی دربارهی روایت کردن. اگر روایتی توجه خواننده را به داستانی بودن متن یا به عمل آفرینش داستان جلب کند، متنی فراروایی به وجود میآید. فراروایت به روشهای گوناگون خواننده را از دنیای داستان جدا میکند؛ گاهی ماهیت خیالی یا ساختگی متن را به خواننده یادآور میشود و گاهی پشتصحنهی متن را وارد روایت میکند تا توجه مخاطب به امر روایتگری جلب شود. فراروایت ممکن است به مراحل شکلگیری خود اثر اشاره کند یا به طور کلی به شیوههای داستان گفتن و روایتگری بپردازد.
تاریخچه
در دههی ۱۹۵۰ که با آرامش نسبی در اروپا و آمریکا همراه بود، جهان ادبیات آنچنان شاهد بروز یک جهش عظیم نبود. بلافاصله، با بروز بحرانها و رویدادهای تاریخی در دههی ۱۹۶۰، چنین اتفاقی رخ داد؛ وقوع جنگ میان آمریکا و ویتنام در نوامبر ۱۹۶۳، تأثیر مخرب و زیانباری برای مردم به همراه داشت. در همین دوران بود که حرکتهای سیاسی گروههای مختلف چون فمنیستها، سیاهپوستان و سرخپوستان به اوج خود رسید و عملاً آمریکا را به صحنهی کارزار و نبرد مبدل ساخت. رویدادهای مختلفی از این دست، به همراه بحرانهای عظیم اقتصادی، به تدریج به دنیای ادبیات و هنر رسوخ پیدا کرد و لاجرم، فراداستان در این شرایط بحرانی متولد شد. در این دوران، نویسندگان آمریکایی، بیشترین تأثیر را از شرایط پیرامون خود گرفتند و تصمیم گرفتند تجربیات انسانها را در همان شرایط خاص به تصویر درآورند.
ظواهر امر نشان میدهد که خالقان این گونه آثار، بیشتر دوست دارند با سایر نویسندگان، مخصوصاً پیروان ناتورالیسم متفاوت باشند. آنها سعی میکنند شیوههای روایتی مرسوم را دگرگون سازند و برای خود، محدودیتی قائل نشوند. پاتریشیا ویگ معتقد است که «فراداستان» بیشتر به رویدادها و حالات غیر قابل باور و گاه تصنعی توجه دارد؛ تا به این ترتیب، ذهن خواننده را به طرح این سؤال بکشاند که چه رابطهای میان داستان و واقعیت وجود دارد؟
با طرح نقطهنظرات ویلیام گیس، رفتهرفته اصطلاح «فراداستان» شناخته شد و هویت مستقلی برای خود پیدا کرد. برخی بر این باورند که اضافه شدن پیشوند «فرا» برای بیان تمامی رویدادهایی است که در دههی ۶۰ اتفاق افتاده است.
پاتریشیا ویگ معتقد است پیشوند «فرا»، بیانگر ارتباطی است که میان روشهای قراردادی زبانشناسی در ارتباط با درک جهان هستی به وجود آمد. در همین راستا، لاری مک کافری در مقالهای تحت عنوان «هنر فراداستان» به توضیح پیرامون فراداستان پرداخته و آن را با «ضد رمان» مقایسه کرده است. او میگوید: «فراداستان تشابه زیادی با ضد رمان دارد.» وی به عنوان مثال توصیف رویدادهای خلاف عرف و بیان تجربیات ناب بشری را مطرح میسازد. ماریا لیما با نظر کافری مخالف است و بر این باور است که طرح مسائل به این شیوه، برای جلب توجه همگان به روند داستاننویسی است؛ در صورتی که ضد رمان، ایمان به قالب و ساختار رمان را از دست داده است.
این طور به نظر میرسد که «فراداستان» با ظهور قریبالوقوعش در سال ۱۹۶۰، مخالفت علنی خود را با مدرنیسم و رئالیسم اعلام کرد. براساس گفتهی ویلیام گیس خالق این اصطلاح ادبی، فراداستان، نوعی سبک داستاننویسی است که ساختار آن بر اساس واکنش افراد به رویدادهای مختلف تکامل مییابد. در این میان، نقشآفرینی راوی داستان، بیش از همه مورد توجه همگان است. اشاره به نسبی بودن حقیقت و به وجود آوردن شک در ذهن خواننده، باعث شده تا برخی فراداستان را با مکتب پستمدرنیسم مقایسه کنند.
این در حالی است که در فراداستان، علیرغم نسبیگرایی، «درک هستی» مطرح است؛ مسئلهای که در طی سالیان متمادی، موضوع اصلی بحثهای مکاتب مختلف ادبی چون رئالیسم، مدرنیسم و پساساختارگرایان بوده است.
(برای آشنایی بیشتر با نوع نوشتن فراداستان، ساختار آن و نمونههای معروفش در دنیای ادبیات، ادامهی مطلب را در سایت لک لک بوک بخوانید.)