شاید برای شما هم سوال باشد که هوشنگ گلشیری در کتاب «شازده احتجاب» چطور آنقدر ظریف و دقیق روحیات یک شازده قاجاری را بیان کرده.
جواب سوال شما در کتابخانهای از متون و کتابهای قاجار است که او در یک و سال و نیمی که در حال کار روی این کتاب بود جمع کرد! کتابخانهای که آنقدر غنی بود که بعد از نوشتن کتاب، گلشیری ترجیح داد آن را به یک مستشرق ببخشد تا باز هم موجب باز شدن زوایای روشن دیگری از آن دوره شود.
گلشیری در جواب سوالی که از او پرسیده بودند چرا این همه کتاب خوب که به زحمت جمعآوری کرده بود را به دیگری بخشیده گفت: «مأخذ من کتابها بود و ــ گمانم ــ وقتی کتابسوزان (در رمان) انجام میشود، آنجا خود منم؛ خسته شده بودم از این همه کتاب و از اینهمه جنایت و همه را بخشیدم به یک مستشرق.»
به نظر شما این کار گلشیری، چه جمعآوری آن همه کتاب و چه بخشیدن آنها به یک مستشرق، کار ارزشمند و قابل توجهی برای نوشتن یک رمان نیست؟ به نظرتان آن همه زحمت میارزید به «گلشیری» شدن در تاریخ ادبیات ایران؟