خوبی سکوت این است که انگیزه برای نوشتن را افزایش میدهد. ایجاد خلاء میکند. خلاء برای شروع کردن. وقتی که به سکوت مجال بروز یافتن داده نشود، پرحرفی و اطناب کلام جای خودش را به درست و حسابی نوشتن میدهد و بعد میشوی مثل نویسنده مجله زرد. حقوق میگیرد تا ستونش را از هر چیز بنجلی که در فکرش وجود دارد پر کند.
شروع کردهام به یک سری تغییرات در زندگی خودم دادن. این یک فرآیند طبیعی است که بعد از امتحانات و در حقیقت بعد از گذر از یک دوره زندگی کوتاه یا بلند، فرقی نمیکند، انگیزه برای تغییر دادن زیاد میشود. تغییر دادن خودم و اطرافم.
اتاق را کمی با عناصر روشنفکری پر کردهام.
یک میز چوبی به رنگ قهوهای سوخته. کنارش یک صندلی چوبی. خیلی ساده. شبیه اولین چیزی که پس از گفتنش در ذهن میآید.
یک عکس با زمینه تیره روی دیوار.
رادیویی روشن. آلبوم به یاد عارف شجریان و لطفی درحال پخش شدن. همینطور دارند برای خودشان میخوانند.
یک قفسه کوچک کتاب در گوشه ای قرار دارد. چهار طبقه. ردیفهای پایین کتابهای تخصصی. بالاتر کتابهای عمومی. داستانهای کوتاه آمریکای لاتین. دنیای سوفی یوستین گوردر. هایکو شعر ژاپنی از آغاز تا امروز. زمان ما سهراب سپهری. مادر ماکسیم گورکی. حماسه رستم و سهراب. دو جلد دیکشنری هم این بالا است. برای ترجمه از آنها استفاده میکنم. قرار است بار هستی میلان کوندار، 1984 اورول، هایکوی شاملو به جمعشان اضافه شود.
بدون اجازهات تمامی عکسهایت را چاپ کردهام. دوست دارم از آنها برای زیباتر کردن فضای اتاق ۱۵ متری استفاده کنم. ولی میترسم.
شده پروفایل یکی را ببینید و متوجه شوید که چند وقتی است صاحب آن صفحه مرده. نیم ساعت پیش یکی از آنها را دیدهام. پیغامهایی را خواندهام که دوستانش برای او نوشتهاند. این حالت عجیب است. تکراری نیست. مردم میمیرند و پروفایلشان میماند. بهمراه کامنتهایشان. کامنتهایی که در عین ناباوری نوشته میشوند.