این صرفا تجربه شخصی منه!
میدونم چندروز دیگه کنکوره و خیلیاتون استرس زیادی رو دارین تحمل میکنین. فشار خونواده و اجتماع روتونه و با خودتون فکر میکنین که کنکور سخت ترین مرحله زندگیتونه.
من خودم زمانی که کنکور داشتم خودم رو بدبخت ترین آدم روی زمین میدونستم.روی جسم و روحم تاثیر زیادی گذاشته بود و اگه تو اون مرحله انتخابی داشتم، قطعا نبودن توی این دنیا بود.
ولی آدم وقتی توی یه چاله گیر افتاده، نمیتونه درست تصمیم گیری کنه و نمیتونه عقلشو درست به کار بگیره.
وقتی از اون مرحله میاد بیرون و چیزهای دیگه رو تجربه میکنه، تازه ذهنش باز میشه.
میخوام چندتا چیزایی که خودم تجربشون کردم و کلی آزمون و خطا کردم تا بهشون برسم رو بگم.
افرادی که میخوان کنکور بدن،دو دسته ان.
یا رشته ای که دارن تحصیل میکنن رو دوست دارن و یا دوست ندارن و به اجبار و دلایل دیگه انتخابش کردن.
تویی که با عشق رشتتو انتخاب کردی، پس باید براش تلاشم بکنی،تا الانم تلاشتو کردی چون دوسش داری
پس نتیجه هرچیزی بشه، چیزیه که ناراحتی و شکست همراه نداره. چون اون نتیجه تلاشای توعه و هرچیزی که باشه بهترینه.
چون به نظرم آدم هرچیزی رو که عاشقش باشه، توش بهترین میشه.
اما دسته دوم: کسایی که تو رشته ای که هستن خوشحال نیستن.
من خودم جزو این دسته بودم.
وقتی نتیجه نمیگرفتم، فکر میکردم مشکل از منه، کلی خودمو سرزنش میکردم و به دلیل کمالگراییم، مدام به خودم میگفتم، تو باید بهترین باشی، تو باید بازم تلاش کنی، که نتیجش میشد پشت کنکور موندن.
ته دلم میدونستم که دوستش ندارم ولی بازم سمج بودم.
تویی که رشتتو دوست نداری، نباید پافشاری کنی و به جسم و روحت آسیب بزنی.
چون هدف زندگی کردن و خوشحال بودنه.
هدف جنگیدن برای رویاهای خودته نه رویاهای بقیه.
چون هرچقدرم چیزی که دوستش نداریو ادامه بدی، آخرش یه جایی رهاش میکنی، چون تو مال اون نیستی.
وقتی که میخواستم برای بار سوم کنکور بدم، درحالی که داشتم ذره ذره تحلیل میرفتم و خودمو قربانی چیزای بی ارزش میکردم،یهو به خودم اومدم و دیدم من مال این رشته نیستم، من حالم یجور دیگه خوبه، نه اینجا بین کتابایی که همشونو حفظم ولی فقط از روی اجبار.
بین دوراهی موندن و رها کردن، مهم ترین فرد زندگیم دلمو قرص کرد که باید رها کنم.
رها کردن خیلی برام سخت بود.تغییر از یه مسیر به یه مسیر دیگه واقعا برام ترسناک بود.
ولی میدونستم اگه رهاش نکنم، نه جسمی برام میمونه و نه روحی.
رهاش کردم. و خواستم که شانسمو تو چیزی که دوست دارم امتحان کنم.
فکر کنم این مهم ترین و بزرگترین تصمیم زندگی من بود ولی می ارزید. چون رفتم دنبال حال خوبم.
چون نزاشتم بقیه عمرمم توی باتلاق بگزره.
به نظرم رفتن به دنبال چیزی که دوستش داری. توی هر زمانی که باشه دیر نیست.
ما آدما یبار به این دنیا میایم و یبار میتونیم تجربه کنیم.
پس چرا نریم دنبال چیزی که میخوایم؟
اگه واقعا عاشقشی برو دنبالش. منتظر هیچ چیز نباش.
دنبال این نباش که همه چیز فراهم بشه تا بری دنبالش.
باید همین الان انجامش بدی، همین الان چیزایی که دوست نداریو رها کنی.
و باید اینو بدونی که تو هرجا باشی، هرکاری کنی ارزشمندی.
یه آزمون ۴ ساعته نمیتونه بهت بگه که ارزشت چقدره.
تو خیلی بیشتر از این حرفایی.
لحظه های شادتو زندگی کن و تلاش کن.
هزاران راه هست که تورو به موفقیت برسونه.
موفق باشی دوست خوبم :)💕