ویرگول
ورودثبت نام
Lhs64
Lhs64
Lhs64
Lhs64
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

ساعت ما مُرده

از همان روز که دیدم آنها پر ز شوقی وافر گرد هم می چرخند  خواستم تا که بیابم راهی به میانِ بازی.
روزها از پس هم ،می گذشت و دل من بیش از پیش ،گیر در حسرت بازی ، با عقربه ها سر میکرد.
با خود اندیشیدم ،چه زمانی آنها می شوند یار و رفیق؟! یا که خسته ز دویدن پی هم ؟!
کِی منِ تنها را می دهند راه به این معرکه ی تو در تو.
ولی افسوس زمان هم نتوانست بیابد راهی.تا که یک روز آخِر بغض من خالی شد.با دلی پرکینه،داد و فریادم را سر دادم و به تندی گفتم : قهرِ قهرم دیگر.
صبح فردا پشیمان شدم از خُلقِ کجم. در پی دلجویی من قدم برداشتم.
در شگفتی دیدم ،همه جا پر ز هیاهوی سکوت، هر سه شان خیره به من.
با خود اندیشیدم ساعت دیواری عقربه پیچانده ،قهرِ قهر است با من.
اشتباه می کردم. در پی فکر و خیالی درهم خواهرم ناگه گفت : ساعتِ ما مُرده !!!!

زمانانتظارناامیدیگذر زمان
۲۰
۱۰
Lhs64
Lhs64
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید