Libra
Libra
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

بدون عنوان

از خواب بيدار ميشوم و دست ميبرم سمت ديگر تخت،بالشت سفيد و دست نخورده و تميز،ملحفه اي كه ارام گرفته روي تخت

بوي پوشال نم دار مي ايد و صداي قيژ قيژ مداوم

خبري از عطر تو و از صداي نفس تو نيست و من دلتنگم

زير كتري را روشن ميكنم و از فريز كمي نان در مياورم و روي اوپن ميگذارم

چند ليوان كثيف ، كمي شكره پاشيده و دو سه تا مورچه هاج و واج

خبري از بوي تند قهوه و نان تازه سفره كوچك گل دار نيست

زوزه كتري بلند ميشود و هيچكس فرياد نميزند: بازم نگاه نكردي اب داره يا نه و روشنش كردي؟

اب سرد توي كتري داغ جيز جيز ميكند و ارام ميگيرد و من دلتنگم

در كمد را باز ميكنم و پيراهنم را بر ميدارم،كسي از پشت شانه ام لمس نميكند و نميگويد اين خوب نيست،اون زرشكي بيشتر مياد به شلوارت ولي تنبل نباش و اتوش كن

صورتم ميسوزد اما نه با فشار انگشتهاي ظريف تو و نيشگون محبت اميزت،با ياد اوري،اشك يا مخلوطي از هر دو

سرم را فرو ميبرم توي كمد و چشم هايم را ميبندم

هيچ بوي عطري از تو جا نمانده هر چه هست شيريني عطر و مام خودم است و بس

چشمم توي لباس هاي ساده و رنگ هاي تيره ميگردد و هيچ رنگ روشني نيست و من دلتنگم

كفش هايم را بيرون مياورم و نگاه ميكنم به پادري پر از خاكي كه گوشه هاش ور امده و هيچكس نيست از اتاق فرياد بزند: بيرون بپوش پره خاك شد همه جا

تلاش نميكنم براي در سكوت اماده شدن

توي اينه بزرگ دم در نگاه ميكنم و موهايم را شانه ميكنم به يك طرف

شانه پر است از موهاي پيچيده به هم كوتاه و كسي نمي ايد و بهم بريزدشان و با چشم هاي خواب الود توي اينه بگويد:نده بغل مثل پيرمردا ميشي اينقدر محكم نكش همش دارم مو در ميارم از لاي شانه

يقه كتم را خودم صاف ميكنمو من دلتنگم

توي اينه نگاه ميكنم،تلفنم زنگ ميخورد،گوشي را بر ميدارم

مادر ان طرف حالم را ميپرسد

ميگويد رنگ مو خريدم واست گذاشتم تو حموم لج نكن و بذار

ميگويد اين كه تو اصلا حرف نميزني خيلي بده

ميگويد بايد سعي كني فراموشش كني پسرم

بعد مثل هميشه ميزند زير گريه

ابر سياه بزرگ توي سينه ام بالا مي ايد

كاش اينبار بميرم

از گلويم رد ميشود به سختي و روي سرم ميبارد

تصوير محو و مات تو با لبخند برايم دست تكان ميدهد

لبخند ميزنم

به مادر ميگويم من خوبم مادر اما دل تنگم،خيلي دلتنگم …

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید