بسم الله الرحمن الرحیم
هوالفتاح
اژدهای آرزو یا همان غول چراغ جادوی چینی محصول مشترک چین و آمریکا (2018) بوسیله شرکت سونی پیکچرز با همکاری تنسنت پیکچرز و برخی شرکت های دیگر است که پای نتفلیکس هم در پخش آن باز شده است.
داستان انیمیشن درباره کودکی چینی به اسم دین (din) است که پدرش را از دست داده و با مادرش زندگی می کند. او با لینا (lina) در مدرسه آشنا می شود و دوستیشان در کودکی محکم می شود و عهد دوستی یاد می کنند اما لینا بخاطر پیشرفت شغلی پدرش مجبور است دین و محله فقیرنشین را ترک کند. دین با این دوستی بزرگ می شود و در نوجوانی نیز به دنبال دیدن لینا است اما لینا موقتا دین را از یاد برده است و ...
کلیت داستان تقلیدی است از همان غول چراغ جادو و علاءالدین اما رنگ و بوی مدرن و چینی بخود گرفته (غول اژدها شده و چراغ جادو قوری) و کمد ی قابل توجهی ساخته و پرداخته است اما در کل تکرار کلیشه های داستان فولکلور مذکور است. ولی با وجود کلیشه های تکراری مفاهیم دیگری را میخواهد با این فرم به ذهن و قلب نوجوانان مخاطب خود القا کند.
نقد محتوایی
ماورا
شروع داستان اما از تونلی نورانی است که شباهت عجیبی با آنچه تجربه گران مرگ موقت بیان کرده اند، دارد. مطلع انیمیشن امری است ماورایی بنابراین نپرداختن به عمق ماورایی فیلم از جامعیت نقد خواهد کاست. تونل جابجایی ارواح، با دید اول شخص روح فردی را به سمت عالم بالا می برد و به دروازه بهشت می رساند. اما قبل از رسیدن روح مرحوم به کام ابدی چشمش به پیکرِغولی ساز بدست می افتد که ظاهرا حائل بین او و دیار اموات است. در ادامه داستان می فهمیم که او مثلا همان خداست (نعوذبالله) که مانع می شود که روح پادشاه سابق چین وارد بهشت شود و او را به جسم اژدهایی محبوس در قوری تبدیل می کند تا برای جبران اشتباهاتش به ده نفر خدمت کند. خبر از دادگاه و حساب کتابی بعد از مرگ نیست و پادشاه به خاطر آن همه خودخواهی تنبیه ناچیزی را متحمل شده است. او به سبب شرافت ذاتی خود فکر میکرد در بهشت مورد استقبال بهشتیان قرار می گیرد اما عمده جنایاتش خرده مکافاتی خواهند داشت. اما آن خدا چه جور خدایی است. در خلال فیلم خدای پرداخته شده خود را چندین بار نشان می دهد ظاهری عجیب و غریب و دیوانه وار که برای اولین بار در خرابه های سنت های فروریخته و در حال پوسیدن چینی با برگزیده خود دیدار می کند. پیرمرد چاق با زیرپیراهن سفید و یک شورت رنگی که دمپایی پوشیده و یک جوراب هم ندارد! ریش بهم ریخته اش در ادبیات سینما و گاها فرهنگ غرب (غرب فرهنگی نه جغرافیایی) یاد آور شلختگی و بی برنامگی و کارتن خواب هاست و در شرق نیز دلالت بر باور های متافیزیکی و دینی و همچنین حکمت و اشراق دارد. اما خط چشم مصری آن هرچند وجه اسطوره ای آن را تقویت میکند اما تناسبی با حماقتش نداشته و بیانگر این است که صرفا در هم آمیختگی نشانه ها و نماد هایی را به منظور القای معانی بکار برده اند که ناهمخوانی دارد چراکه اساطیر مصری با این ویژگی های کمدی و حماقت این خدای دروغین سازگاری ندارند. ریشه ی برخی ازوجوه چنین خدایی در ادیان بودایی نبوده و صرفا کابالیستی است. تقدس زدایی از مفهوم خدا نیز همانطور که در نقد وارد شده در این سایت نیز موجود است دستاویز جلب نظر و تابوشکنی های احمقانه است. در ادامه بحث های ماورایی جادو و واقعی بودن آن مورد تاکید است که آثار جانبی روی مخاطب دارد اما بن مایه مفاهیم فیلم متکی بر آن نیست و صرفا وسیله ای برای پیشبرد داستان است.
چه چیزی را گم کرده ایم که اینقدر غمگینیم؟
اما مسئله اساسی فیلم چیز دیگری است که باید در بافت پیدا و پنهان فرم آن روشن شود. "یک چیزی کم است!" بله فیلم دنبال گمشده خیل کثیری از انسان های امروزی است. چیزی که با بدست آوردن آن آرامش بدست می آید. اما چه چیزی گمشده؟ آنچه که دین فقیربدون آن نمی تواند درسش را بخواند و روزمرگی ها را تحمل کند و آنچه که لینا را در اوج ناز و نعمت و رفاه مادی و هدیه های فراوان و توجه افراد در زیر آوار هدایای مادی به افسردگی و گریه کشانده است. عشق، این گمشده عشق است(البته در این فیلم به معنای دوست داشتن می باشد نه به معنای متداول غربی آن) . دین از کودکی واز زمان فراق و دوری از دوستش با این عشق زندگی کرده است و معشوق و عشق به معشوق و عهدش را فراموش نکرده و دائما در تکاپو بوده تا از روزمرگی خود که در بافتی از زندگی فقیرانه جریان دارد رها شود. دین ارزش زندگی را دوست داشتن و عشق ورزیدن و داشتن دوست های زیاد می داند و بدنبال ثروت یا قدرت نیست و با اینکه خانواده و محله فقیری دارد اما زندگی اش پر نشاط تر از لینا است. اما لینا در هیاهوی زندگی پر زرق و برق و بورژوازی که هم بخاطر مدلینگ در مرکز توجه هاست و هم بخاطر ثروتمند بودن نمی تواند نقاب شادی را با هدایای گوناگون و رفاه بدست آورد. پدرش نیز اصلا نمیتواند به خانه بیاید و بدنبال رسیدن دخترش به آرامش است اما به اشتباه ثروت را مرکب و وسیله این راه می داند و برای وصول به آن حتی برخی اصول را هم وسوسه شده زیر پا بگذارد. اینان رفته رفته از زندگی شاد فاصله گرفته اند و از رنگ های سرد و مرده درسکانس های مربوط به درون خانه شان و لباس هایشان به همین جهت استفاده شده است.درحالیکه رنگ های شاد و گرم بکار رفته در خانه محقر دین که اتاقش را به کمک پرده درست کرده است گویای صمیمیت و صفا در عین فقر و نداری است ولحن ها و دیالوگ های صمیمانه و نزدیک و گرم بین کاراکتر های همسایه ها با وجود اینکه فضولند بیانگر آن است که با آن ها مثل یک خانواده زندگی می کنند. هرچند درحقیقت زندگی با همسایه های خونگرم نیز نمیتواند جایگزین زندگی های با خانواده ی گسترده با پدرو مادرو پدربزرگ و ... نظیر آنچه نمونه هایش در کشور خودمان یافت میشود باشد.
پرنسس قصه ما عهد دوستی اش را فراموش کرده است و بخاطر همین محرومیت محزون است. هیچ چیزی نمیتواند جای آن را پر کند انگارچیزی در جای خودش نیست ؛ یک نور یک محبت یک عشق!
بعد از این که لینا باز با دین به اشتراک می رسد این تفاهم او را از زیر آوار هدایا بیرون می آورد و عشق و رنگ را به فضای مرده آن اتاق بر میگرداند و قصر پوشالی هدایا فرو می ریزد.
هرچند جامعه هدف یعنی مخاطبان انیمیشن محدود به چین است، اما این واقعه شمول گسترده دارد. روایتی از زن و مرد و فقیر و غنی که هرکدام به نوعی غرق در روزمرگی های خاص زندگی خودشان شده اند و همه برای رسیدن به آرامش راه های اشتباهی را برگزیده اند بجز آن برگزیده(دین) که علاوه بر اینکه دل رئوفی دارد و عاشق عشق و دوستی است و به ثروت و قدرت وقعی نمی نهد. پیامبر عصر مدرن و ثروت - قدرت محور چین دین است بخاطر قلب رئوفی که دارد رسالت او این است که باید به کمک اژدها(عنصرماورایی) دلهای مرده را به عشق زنده کند.
عشقی که پادشاه به خاطر سلوک کاملا خودمحور و خودخواهانه خود از بهشت محروم شد و بازگردانده شد تا اشتباه خود را بفهمد و خود را نبیند. در صحنه ی صحبت های دین و لینا که نصف صورت او تاریک و نیم دیگر روشن است جرقه های تحول او زده می شود و می فهمد که اشتباه کرده است. و در ادامه دین را از سلوکِ بر خلاف مسلک دوستی(در این فیلم عشق و فقر هم آیندی دارند که به علل ان در بحث نقد اجتماعی پرداخته می شود) و رسیدن به ثروت منع میکند.
اما نقد جدی وارد بر نوع نگاه این انیمیشن به عشق بسیار حائز اهمیت است. عشق نیمه گمشده و نجاتبخش معرفی می شود اما چه نوع عشقی؟ عشقی از نوع زمینی و نوع دوستی که آرمان پسندیده ای است اما برای انسانی به این عظمت کافی نیست و محدود کردن خوشبختی در عشق به همنوع و دوستان زیاد امکان پذیر نیست که به قول استاد علی صفایی : در وسعت دل بزرگ ما، تنهایی را نمی توان با این لحظه های شاد یا بت های گوناگون یا دلداری چندرنگ درمان کرد؛ که این دل، دلدار دیگری می خواهد. دل آدمی، بزرگ تر از این زندگی است و این، راز تنهایی اوست. او چیزی بیشتر از تنوع و عصیان می خواهد. او محتاج تحرک و حرکت بهسوی حق است. اما با این همه این عشق با اینکه میان دو جنس مخالف است اما ختم به ازدواج نمی شود. چندین احتمال می توان مطرح کرد: یک اینکه چون که خرابه های سنت های کهن در حال فروریزی است و این ارتباط از نوع سنتی و رسمی نیست و نمیخواهد به ازدواج ختم شود؟
ولی دوستی پسر و دختر نوجوانی که به همدیگر علاقه مند هستند اما ازدواج نمی کنند چه معنایی جز همباشی دارد؟ این یک نوع برداشت است ازاتوپیای روابط آزادی که انیمیشن برای آینده چین خواهان و متصور است. با اینکه مشکلات زندگی تک سرپرستی برای دین و لینا روشن شده است اما خبری از ازدواج این دو و تشکیل خانواده نیست. در بیلبورد تبلیغاتی که باهم آن را نگاه می کنند و درخواست قرار واقعی که دین میکند موضوع دوستی به صورت همباشی دریافت می شود نه دوستی و رفاقت عادی که هرچند اصل آن نیز دردیدگاه ما مردود است.
و نقطه ضعف اثر این است که این امر با احترام به خانواده که در انیمیشن به صورت نمود فرهنگی ممدوح و سنتی از چین ارائه شده است در تضاد است. احتمال دیگر تعلیقی است که خواست فیلمساز بوده ولی با پایانبندی شیرین آن این احتمال مردود است.
تحلیل اجتماعی
در این فیلم ففر و صفا و صمیمیت هم آیندی دارند و انگار یکی بدون دیگری امکان پذیر نیست تمامی ثروتمندانی که به تصویر کشیده شده اند انسان های مغرور سرد و ظاهر بین و مادی گرا هستند و فهمی از عشق ندارند و لینا تا وقتی که ثروتمند است حاضر به قبول کردن دین نیست و عشق او را رد می کند. بخش فقیر و ثروتمند شهر از یکدیگر جدا شده اند و تفاوت های مادی آشکار با یکدیگر دارند. فقرا زندگی شاد و صمیمی دارند تخته نرد بازی می کنند و بهم دیگر محبت دارند. انگار فیلم می خواهد بگوید زیاد دنبال ثروت نباشید. اما آنچه با این لایه در تضاد است حیرت و وادادگی روایت از پیشرفت های مادی و ثروت و مدرنیته حاکم بر چین است. در سکانسی که لینا و پدرش به قسمت در حال توسعه می روند، رشد سریع و ساخت آسمان خراش های زیاد مورد توجه سازنده است و کم پیش می آید که لحظه ای دست از تبلیغات برای برخی برند های مطرح بصورت مستقیم یا غیر مستقیم بردارد. از صحنه ای که نوجوانی دین را نشان می دهد تقریبا تا آخرین فریم فیلم در حال تبلیغ برند ها و تبلیغ مصرف گرایی است. حتی لوگوهای ریبن و مکدونالد به وفور در فیلم نشان داده می شوند انواع کالا های تجملی مانند ماشین لوکس جگوار و کروک ساعت رولکس و عینک ریبن تغذیه مدرن و فست فودی با تحویل غذا و حتی عطر جنیفر لوپز با شعار لاکچری زندگی کن و ... در لابلای پس زمینه اشباع شده اند.
این وادادگی در کنار آن مقابله با مسئله ثروت می تواند ناشی از چند علت محتمل باشد عللی که ممکن است سیاسی یا استراتژیک باشند:
اول اینکه با توجه به این نکته که اکثریت قشر جامعه چین را فقرا تشکیل می دهند فیلم در حال هدایت آنان به سمت کار و تلاش و عدم جوش زدن زیاد برای ثروت می باشد و در عین حال هم انتقادی از سرمایه وافر سرمایه داران آنان نمی کند. که این همسو با سیاست های دولت فعلی حاکم بر چین است
دوم اینکه سازنده تلاش کرده با نشان دادن این اختلاف طبقاتی انتقاد خود را به وضع کنونی ابراز کند و قضاوت را بر عهده مخاطب بگذارد که این مخالف سیاست های دولت چین می باشد.
فرض سوم نیز احتمال اتفاقی بودن این دلالت هاست که بسیار ضعیف است.
اما در کل اگرچه انتقاد هایی از وضع فعلی می کند اما در کل فرضیه اول با توجه به شواهد دریافت شده از فیلم بیشتر حاکم است.
طرح چنین داستانی از کشوری که قبلا داعیه دار کمونیسم بوده و اصلا سوالی و انتقادی از چرایی این تضاد طبقاتی نمی کند جالب توجه است و آمریکایی بودنش اینجا رنگ بیشتری دارد.
ناخودآگاه
به نظر بنده لازم است به نقد پیام های فراآستانه ای (subliminal massage) در حوزه نقد آثار رسانه ای علی الخصوص سینما پرداخته شود. اگر این فیلم را بصورت فریم به فریم با توجه به ریزترین جزییات پرداخته شود تبلیغ شرکت های تجاری دیده می شود و حتی از جذابیت های جنسی برای این کار استفاده می شود که این امری است بسیار ناپسند که برای فروش کالا ها دست به دامان شهوت مردمان ناآگاه می شوند
توجهی به فرم
داستان خلل هایی در خودش دارد. معلوم نیست دین که این قدر دوستدارِ داشتن رفقای زیاد و دوست داشتن و عشق و ... است چرا بجز یک نفری که به کمک آن کلاس های مدرسه را میپیچاند هیچ رفیقی ندارد! او در سن نوجوانی است و باید زیاد با اکیپ ها و جمع های نوجوانی در ارتباط باشد این ها خصایص دوران نوجوانی اند اما او چنین نیست. ظاهر و شکل کاراکتر های داستان به جز چند مورد اصلی بقیه اکثرا تکراری هستند و همان ها گاه لباس ثروتمندانه و گاه فقیرانه می پوشند. اما گذشته از این ها جذابیت های بصری خوبی دارد و از روانشناسی رنگ ها متناسب حال و هوا و بافت فیلم بخوبی استفاده شده است. رنگ صورتی رنگ مورد علاقه بسیاری از کودکان و نوجوانان است و به اصطلاح برایشان تو دل برو است بخاطر همین اژدها صورتی است. انتقال انیمیشن از دنیای کودکانه به نوجوانانه دقیق بوده است در دنیای کودکی المان های کودکانه استفاده از بادبادک و بازی ها و شیطنت های کودکی مناسب است اما از اولین فریم عکس های بالغانه در پس زمینه دین نوجوان دیده می شود که گویای فعال شدن قوه جنسی نوجوان در این دوران است اما به صورت ناخودآگاه روی کودکان و نوجوانان اثرات مخرب خواهد داشت. مبارزات خنده دار دین یاد آور فیلم های جکی چان است و مایه طنز خود را از آن وام گرفته است. شخصیت های مهربانی مثل دین با چهره معصوم طراحی شده و انحنای چهره این کاراکتر القای سادگی می کند حتی همراهان مزدوری که بدنبال گرفتن قوری از دین هستند نیز چنین اند . اما خود آن فرد چهره ای رنگ پریده مایل به خاکستری دارد و طرح چهره اش حالت تیز و قلبی دارد چشمانش کوچک هستند و چهره اش تغییر حالت چندانی ندارد لبخند نمی زند مگر به هدف شرورانه اش برسد و اینها گویای بی رحمی این فرد است. انیماتوری و گرافیک انیمیشن کیفیت خوبی دارند و داستان، طنز درخور توجهی دارد.